نقد و بررسی بازی Call of Cthulhu
"به قلم رضا رحیمی"
هاوارد فیلیپس لاوکرفت پرچمدار ادبی سبکی بود که با نام وحشت کیهانی شناخته میشود. او معتقد بود دنیا برای بشر قابل فهم نیست و بشر بیگانهای است در کل جهان. آن دسته که متکی بر استدلالات موثق هستند، نظیر شخصیتهای پژوهشگر داستانهایش، روی سلامت روانی خودشان قمار میکنند. آیا آمادهی قمار کردن بر روی سلامت روانی خود هستید یا نه؟ بهتر است که خودتان را آماده کنید وگرنه از تیمارستان سر در خواهید آورد! تا به امروز استودیوهای متعددی سعی کردهاند که با بهرهگیری از میراث لاوکرفت، دیوانگی و جنون موجود در آثار وی را در قالب بازیهای ویدئویی به تصویر بکشند.
استودیو Cyanide Games با Call of Cthulhu (به اختصار CoC) از راه رسیده تا این دیوانگی را به شما القا کرده و با یک اتمسفر تاریک و تاثیرگذار، برای پایان دنیا آمادهتان کند.
داستان بازی با یک کابوس آغاز میشود که هدفش آموزش اساس گیمپلی بازی است. CoC دربارهی ادوارد پیرس، یک کهنه سرباز جنگ جهانی اول است که پس از بازگشت از جنگ به یک کارآگاه خصوصی دائمالاخمر تبدیل شده و پروندههای زیادی هم زیر دستش قرار نمیگیرند. در آغاز مدام از کمبود case مناسب گله میکند تا این که سرنوشت عجیبترین پروندهی تمام دوران کارشاش را به صورتش میکوبد! پروندهای که مسیر زندگی ادوارد را تغییر داده و حتی سرنوشت جهان را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد. این پرونده ماجرای تراژدیک مرگ یک خانواده به نام خانوادهی Hawkins است که طی یک آتشسوزی مرموز کشته شدهاند.
بازی در واقع از لحظهای شروع میشود که ادوارد پایش را به جزیرهی دورافتاده و منزوی Darkwater میگذارد. از همان ابتدای امر میتوان دریافت که هیچ چیز آنطور که به نظر میآید نیست و به قول معروف کاسهای زیر نیمکاسه قرار دارد! گوشهگوشهی داستان بازی مغز شما را تحریک میکند تا به انواع و اقسام تئوریهای توطئه بیندیشید و اتفاقاتی که در حال رخ دادن است را توجیح کنید. تشخیص دادن تفاوت بین واقعیت و خیال در داستان بازی شما را تا لحظهی آخر پای بازی نگه میدارد و ذرهای از جذابیتش نمیکاهد. هر چه در داستان بازی پیشروی میکنید مرز بین واقعیت و رویا باریکتر میشود و تشخیص این که دارید یک توهم را زندگی میکنید یا همه چیز حقیقی است سختتر و سختتر میشود. برای درک بهتر این که CoC تا چه حد بر روی دیوانگی تاکید دارد همین را بگویم که حتی برای شروع هر chapter از بازی باید کلید Enter Madness را فشار دهید! پس بهتر است برای بازی کردن این عنوان منطق و عقل سلیم را کنار گذاشته و با عقل ناسلیم به بازی بپردازید! اتمسفر لاوکرفتی بازی از همان ابتدای کار شما را غرق خودش میکند. در حالی که دارید از منظرهی ناخوشآیند یک نهنگ قاتل سلاخی شده دیدن میکنید با خود فکر میکنید که در این جزیرهی کوفتی چه میگذرد؟ آیا همهی این ها زاییده و پرداختهی یک ذهن مریض هستند یا واقعا دارند رخ میدهند؟!
از جذاب بودن داستان بازی گفتم، این را هم باید اضافه کنم که پایانبندی بازی به هیچ وجه در خور این عنوان نبوده و به نظر نگارنده میتوانست بسیار بهتر باشد. همانقدر که وقایعی که در طی داستان رخ میدهند جذاب و نفسگیر هستند، پایان بازی بسیار سرهمبندی شده، آبکی و کاملا قابل پیشبینی است. در واقع بهتر است بگویم که هر دو پایان بازی اینگونه هستند و این در نوع خودش بسیار عجیب است! شخصیتپردازی بازی، مخصوصا کاراکترهای فرعی، بسیار ضعیف کار شده و علیرغم پیشینهی داستانی خوبی که دارند اما به دلیل پرداخت نامناسب به این کاراکترها، هیچوقت آن طور که باید و شاید از پتانسیل خود استفاده نمیکنند.
همانطور که تیم توسعه دهنده گفته بودند 95 درصد بازی شامل صحبت کردن با شخصیتهای مختلف و پرده برداشتن از وقایعی است که در اطرافتان رخ میدهند. CoC یک بازی نیمهنقشآفرینی با المانهای ماجراجویانه و کارآگاهی است پس انتظار یک بایوشاک را از آن نداشته باشید. اگر دنبال یک بازی اکشن و ترسناک هستید این بازی به هیچ عنوان مناسب حال شما نیست.
بیشتر المانهای نقشآفرینی که در این عنوان وجود دارند مربوط به درخت مهارتهای ادوارد میشوند. مهارتهایی که با کسب تجربه قادر به بازکردن آنها هستید و بسته به سبک بازی کردنتان باید بین هر کدام یکی را انتخاب کرده و روی آن سرمایهگذاری کنید یا این که همزمان چندین مهارت را تقویت کنید. مهارتهایی که در بازی وجود دارند شامل روانشناسی، تحقیقات، قدرت و نیرو، توانایی مکالمه و متقاعد کردن و … میشوند. دو مهارت "پزشکی" و "شناخت فرقههای مختلف دنیای بازی" هم با آیتمهایی که در بازی پیدا میکنید ارتقا پیدا میکنند پس توصیه میکنم هیچ قسمت از بازی را نادیده باقی نگذارید.
در بازی گاهی اوقات با انتخابهایی روبرو خواهید شد که بیشتر در قالب دیالوگهایی که با افراد مختلف دارید نمود پیدا میکنند؛ این انتخابها را میتوانم به دو دسته تقسیم کنم. دستهی اول انتخابهایی هستند که بر سرنوشت شما تاثیری نمیگدارند اما نحوه رسیدن به هدف را تغییر میدهند. برای مثال در بخشی از بازی برای رفتن به داخل عمارت خانوادهی Hawkins به کلیدی احتیاج دارید که دست سرایدار عمارت قرار دارد. این سرایدار به هیچ وجه روی خوشش را به شما نشان نمیدهد و با رفتاری پرخاشگرانه سعی در بیرون کردن شما از ساختمان دارد، در ابنجا قادرید از قابلیت روانشناسی که پیشتر ارتقا دادهاید استفاده کرده و او را قانع کنید تا کلید ساختمان را به شما بدهد. تهدید کردن و یا کتک زدن سرایدار هم یکی از آپشنهایی است که میتوانید به دلخواه خود و بر اساس سطح مهارت نیرو و … استفاده کنید.
دستهی دوم انتخابها، انتخابهایی هستند که طبق اخطار خود بازی بر سرنوشت شخصیت شما تاثیر خواهند گذاشت اما صادقانه بگویم که این انتخابها به هیچوجه در حد و اندازهای که سازندگان وعدهاش را داده بودند ظاهر نشده و سرنوشت از پیش تعیین شده (!) شما را چندان دستخوش تغییر قرار نمیکنند. اشاره کردم که بازی دارای دو پایان اصلی است که خب وقتی بازی را به پایان برسانید نه تنها راضی نخواهید بود بلکه با خود خواهید اندیشید که پس انتخابهایی که کردم چه شدند؟ مگر قرار نبود سرنوشت ما را تغییر دهند؟ خیر!
حدود یک چهارم گیمپلی بازی را بخش مخفیکاری دربرگرفته که با توجه به پیادهسازی ضعیف آن و هوش مصنوعی نامتعادل دشمنان تجربهی عذابآوری خواهد بود. هوش مصنوعی به قدری نامتعادل است که گاهی دشمنان شما را از 20 متری با کوچکترین حرکت رصد میکنند اما وقتی از یک قدمیشان عبور میکنید فقط با خود میگویند "فکر کنم یک چیزی اونجاست"! حتی وقتی شما را دنبال میکنند هم اگر در حد چند ثانیه از دیدشان پنهان شوید شما را به کل فراموش کرده و مجددا به کار قبلی خودشان مشغول میشوند. البته این ایراد فقط به دشمنان انسانی بازی مربوط میشود و خیالتان از بابت هیولاهای لاوکرفتی راحت باشد!
طراحی هنری بازی به قدری خوب است که گاهی اوقات از بازی دست میکشیدم و خیره به صفحه از مناظر بازی لذت برده و در اتمسفر گیرایش غرق میشدم. مهارت سازندگان در به تصویر کشیدن یک دنیای نفرین شده واقعا ستودنی است، گویی که دارک واتر جزیرهای است که از میان صفحات کتابهای لاوکرفت به بیرون جهیده! البته متاسفانه باید بگویم که گرافیک فنی بازی در سطح خوبی قرار ندارد، انیمیشن شخصیتها بسیار خشک و تصنعی ساخته شده و بازی کلا از تکنولوژی lip sync بویی نبرده است، همین عامل به شخصیتپردازی ضعیفی منجر شده که موجب میشود تا هیچکدام از شخصیتهایی که با آنها ملاقات میکنید برایتان باورپذیر نباشند.
موسیقی بازی در سطح خوبی قرار دارد و صداگذاری شخصیتهای اصلی هم مناسب حالشان است اما خب به نظرم اگر شخصیتهای فرعی هم صداپیشگان خوبی داشتند کمی از ضعف شخصیتی آنها میکاست. گاهی اوقات این کاراکترها به قدری دیالوگهایشان را سرد و بی روح ادا میکنند که گویی اولین بار است لب به سخن گشودهاند!
بازبینی تصویری
سیستم انتخاب دیالوگها
درخت مهارتها که نقش اساسی در گیمپلی بازی دارد
توجه به جزئیات در طراحی محیط ستودنی است
در بخش کوچکی از بازی باید از سلاح گرم استفاده کنید
بخشهایی که با شم کارآگاهی خود از ماجراهای رخ داده در گذشته پرده برمیدارید از بخشهای جذاب بازی است
اتمسفر بازی به شدت درگیرکننده است
بخش مخفیکاری بازی نسبتا ضعیف است اما پازلهایی که برای جستن از مخمصه باید حل کنید جذاب طراحی شدهاند
با یافتن این کتابها قادر به ارتقای مهارت پزشکی خود هستید
گرافیک هنری بازی فوقالعاده چشمنواز است
نکات مثبت:
داستان جذاب
طراحی خوب بخشهای کارآگاهی
اتمسفر به شدت گیرا
موسیقی مناسب و خوب
اقتباس قابل قبول از داستانهای کوتاه لاوکرفت
پازلهای جذاب
نکات منفی:
شخصیت پردازی ضعیف کاراکترهای فرعی
گیمپلی خسته کننده
انتخابهای نسبتا بیتاثیر بر داستان
پایانبندی آبکی
سخن پایانی:
با وجود مشکلات فنی ریز و درشت، Call of Cthulhu به سبب داستان خوب، طراحی هنری فوقالعاده و اتمسفر مسحورکنندهای که در خود جای داده یک تجربه لذت بخش را برای طرفداران خود رقم خواهد زد.
Verdict
While there are a lot of technical issues, thanks to a good storyline, amazing art design and fascinating atmosphere, Call of Cthulhu managed to provide an enjoyable experience for the fans
Score: 7.5 – PC Version
Come embrace the madness