نقد و بررسی بازی Omen of Sorrow
"به قلم پرهام آقاخانی"
تا به حال شاهد ایدههای بسیاری در بازیهای فایتینگ بودهایم؛ از Crossoverهای مختلف گرفته تا وارد شدن به سبکهایی همچون علمی-تخیلی. ولی یک ایدهی بکر وجود دارد که تقریبا دست نخورده مانده است: ساخت عنوانی با حضور شخصیتهای معروف دنیای ترس و Gothic Fiction. در چند سال اخیر، تنها دو عنوان نسبت به استفاده از این ایده اقدام کرده اند که اولین آنها، Terrordrome: Reign of the Legends نام داشته و هنوز در دست توسعه است. دومین عنوان نیز Omen of Sorrow نام دارد؛ عنوانی که تقریبا 7 ماه پیش برای کنسولها عرضه شد و هم اکنون بر روی پلتفرم کامپیوتر نیز قابل دسترسی شده است. اما آیا بازی به جز Setting خاصش، چیز دیگری برای عرضه کردن به مخاطب دارد؟ این سوالی است که در پی یافتن جواب آن خواهیم بود.
همانطور که در مقدمه به آن اشاره کردیم، Omen of Sorrow عنوانی است که کارکترهای آن با توجه به آثار مختلف ژانر ترس طراحی شدهاند. این موضوع نه تنها به حضور کاراکترهای جالب توجهی همچون دکتر هاید (از داستان "مورد غیر عادی دکتر جکیل و آقای هاید") و خون آشامها و گرگینهها منجر شده است، بلکه همچنین پتانسیلی بی نظیر را برای داستان گویی در اختیار سازندگان قرار داده تا بتوانند به طراحی یک خط داستانی فوق العاده بپردازند. اما متاسفانه با این که یک بخش داستانی برای این عنوان طراحی شده است، متاسفانه در این نقد و بررسی از پرداختن به آن عاجز هستیم. علت این امر نیز این است که بازیکنان نسخهی PC به دلایلی نامعلوم، به بخش داستانی بازی دسترسی ندارند.
متاسفانه باید به عرضتان برسانیم که بخش داستانی این عنوان در نسخهی PC به طور کامل حذف شده است و به هیچ عنوان قابل دسترسی نمیباشد. این بخش در نسخهی PS4 ظاهرا به دلیل داشتن یک خط داستانی ناامید کننده، اشتباهات بسیار در نگارش جملات، دیالوگهای کم کیفیت و روایت پر ایراد، مورد انتقاد شدید قرار گرفته و از این نظر، نبود آن شاید در نظر عدهای اصلا نکتهی منفیای به نظر نیاید و بهتر به افزایش کیفیت بازی کمک کرده باشد. ولی مسئله اینجاست که به این خاطر، نسخهی PC در سطح پایینتری نسبت به نسخهی PS4 قرار دارد و ناقصتر از آن است. این موضوع همچنین در کنار نبود هیچ گونه سکانس سینماتیک و یا خاتمهای برای بخش آرکید هر کارکتر، باعث شده تا بازی خیلی خالی به نظر برسد و ارزش تکرار چندانی نداشته باشد.
در غیاب بخش داستانی، نسخهی PC این عنوان تنها شامل چهار مود قابل بازی است: Arcade و Versus و Survival و همچنین مود آنلاین. در بخش آرکید و درست همانند عناوین مشابه، در طول چند مبارزهی مختلف به نبرد با سایر کارکترها پرداخته و سعی میکنید تا به باس آخر رسیده و او را شکست دهید. بخش Versus همان مبارزه 1v1 علیه هوش مصنوعی و یا یک بازیکن دیگر است. بخش Survival نیز همان آرکید است، ولی با این تفاوت که باید با کل کارکترهای موجود در بازی مبارزه کنید و میزان جان باقیماندهی کارکترتان نیز از مبارزه قبلی به بعدی منتقل میشود. اوضاع وقتی وخیمتر میشود که به سراغ بخش آنلاین برویم. بخش آنلاین در این عنوان به خاطر انحصاری بودن بازی بر روی پلتفرم شرکت اپیک و جامعهی بسیار کم بازیکنان آن، خالی است و امکان یافتن مبارزات آنلاین به صورت معمولی در آن وجود ندارد. در نتیجه و به خاطر نبود موارد جذاب برای باز کردن همانند کانسپت آرتها و غیره، محتوای کافیای برای لذت بردن در این عنوان وجود ندارد.
نکتهی ناامید کنندهتر هم اینجاست که حتی گیم پلی بازی هم راضی کننده نیست. مبارزات بازی بر پایهی یک سیستم شش دکمهای بنا شدهاند: چهار دکمه برای ضربات قوی و ضعیف مشت و لگد، یک دکمه برای گرفتن حریف و یک دکمه برای استفاده از فنون EX. با ترکیب کردن این دکمهها با فرمانهای جهتی مختلف (که از نظر سادگی انجام دادنشان، بسیار به فرمانهای سری استریت فایتر شباهت دارند) نیز میتوانید تا به اجرای حرکات ویژهی مختلف بپردازید. از سویی دیگر، سیستم کامبوها نیز بسیار به عناوینی همچون مورتال کامبت و اینجاستیس شباهت دارد. در نتیجه، گیم پلی بازی واقعا برای بازیکنان ژانر فایتینگ آشناست و خیلی راحت میتوانید به سطح مناسبی از مهارت برای بازی کردن برسید.
ولی وقتی کار به موضوعات پیچیدهتر میرسد، ناگهان وضعیت بازی از این رو به آن رو میشود. Omen of Sorrow از مکانیکهای زیاد و مختلفی در گیم پلی خود استفاده میکند. مثلا فرم Doomed با دفاع پی در پی فعال شده و امکان استفاده از حرکات ویژه را از بازیکن میگیرد، فرم Blessed توان تهاجمی بازیکن را افزایش میدهد و یا در صورت گرفتار شدن در کامبوهای طولانی و Infinite وار، خیلی راحت میتوان با فشار یک دکمه آنها را دفع کرد. ولی مسئله اینجاست که به خاطر ازدیاد بیش از اندازهی این مکانیکها و همچنین نبود یک بخش آموزشی درست و حسابی برای آموزش آنها به مخاطب (بخش آموزشی تنها از ویدئوهای آموزشی و متون تشکیل شده است)، نتیجهی کار به یک سیستم خیلی پیچیده و سردرگم کننده ختم شده است که مسلما باب میل گیمرهای تازه کار در این سبک و حتی برخی از حرفهایها هم نخواهد بود.
علاوه بر این، بازی همچنین از یک سری مشکلات در بالانس کردن کارکترها و هوش مصنوعی نیز رنج میبرد. به عنوان مثال، تمام حملات مبتنی بر نوار انرژی Gabriel با تاخیر زیادی اجرا میشوند که برای اتمام کامبو عالی هستند، ولی نه تنها احتمال خطا را بالا بردهاند، بلکه بازیکن را نیز کاملا در مقابل حملات احتمالی بی دفاع میکنند. یا تمام حملات مبتنی بر Projectile او آنقدر سریع هستند و از ریکاوری کمی برخوردار هستند که میتوانید آن را پی در پی اسپم کرده و به حریف خود اجازهی نزدیک شدن ندهید. از سویی دیگر، حریفانی که با آنها مواجه میشوید یا آنقدر احمق هستند که خیلی راحت میتوانید آنها را شکست دهید و یا آنقدر اسپمر از آب در میآیند که به زمین و زمان لعنت میفرستید. نکتهی دیگری نیز که باعث شده تا گیم پلی بازی اصلا جذاب نباشد، بی حال بودن آن است.
در کمال تعجب، Omen of Sorrow از همان اوایل به شما نشان میدهد که به خوبی نمیتواند از پس سرگرم کردن بازیکنانش بر بیاید؛ یعنی هیچ عاملی که باعث شود در طول بازی کردن به شما احساس هیجان و یا رضایت دست دهد، در آن وجود ندارد. نه خبری از حرکات و افکتهای پر زرق و برق یا غیرمنتظره است، نه از افکتهای صوتی مناسب برای القای شدت ضربات، نه از استفادهی درست از موسیقیها و نه حتی از یک گزارشگر درست و حسابی!
متاسفانه یکی از بزرگترین عاملهایی که باعث شده بازی حسابی آسیب ببیند، توجه نکردن سازندگان به بخش صوتی آن است. در طول بازی میتوانید به موسیقیهای مختلفی گوش فرا دهید که اکثر آنها کیفیت مناسبی دارند، اما به خاطر این که Omen of Sorrow به جای پخش موسیقی، بیشتر بر استفاده از افکتهای صوتیِ غالب در عناوین/فیلمهای ژانر ترس تمرکز کرده است، اصلا از پتانسیل آنها استفادهی درستی نشده است. در سمت دیگر ماجرا نیز، گزارشگر بازی قرار دارد. اگر عناوینی مثل Killer Instinct و Marvel vs. Capcom را انجام داده باشید، حتما میدانید که داشتن یک گزارشگر خوب در بازی تا چه میزان میتواند هایپ و هیجان موجود در مبارزات را بالا ببرد. اما متاسفانه گزارشگر موجود در Omen of Sorrow به قدری بی حال و بد به ادای جملات میپردازد که آرزو میکنید ای کاش بازی هیچ گزارشگری نداشت تا مجبور نمیشدید که چنین چیزی را تحمل کنید!
حداقل جای شکر دارد که بازی در زمینهی گرافیکی، بهتر از سایر بخشها ظاهر شده است. مدل سازی شخصیتهای بازی خیلی خوب صورت گرفته و مهارت سازندگان آن در طراحی شخصیتها را به خوبی به نمایش میگذارد. حتی طراحی بعضی مراحل نظیر جنگل آتش گرفته نیز حقیقتا زیباست و این موارد هم علیرغم این که رنگ بندی تاریک و بدون تنوعی دارند، خیلی خوب به نظر میرسند. اما متاسفانه این انیمیشنها هستند که بدجوری توی ذوق میزنند.
متاسفانه کیفیت انیمیشنهای کارکترها واقعا جای بحث دارد. در طول تجربهی بازی، بارها میتوانید شاهد کمبود تعداد انیمیشنهای کارکترها در هنگام اجرای حملات شوید که این مورد مخصوصا در هنگام اجرای حملات مبتنی بر لگد Vladislav III و یا حملهی دو واحد انرژی Dr. Hyde، بسیار بیشتر از قبل خودشان را نشان میدهند. حتی یکی از کارکترهای بازی با نام Zafkiel آن قدر انیمیشن مبارزهی عجیب و غریبی دارد که باور نمیکنید چیزی که در حال دیدنش هستید، متعلق به یک محصول کامل شده است و نه یک عنوان ارلی اکسس. علاوه بر تمام اینها، با کمی دقت نیز میتوانید شاهد مقادیر بسیاری از Clipping (فرو رفتن اجزای مختلف مدلها مثل بدن و لباسها در یکدیگر) باشید که مجموعا باعث شدهاند تا بازی نتواند نمرهی قبولی را در بخش گرافیکی دریافت کند.
در نهایت، این عملکرد افتضاح بازی در زمینهی فنی است که ضربهی نهایی را بر بدنهی بی جان این بازی وارد میکند. پورت PC بازی از نظر سرعت فریم اجرایی و این جور مسائل، بد نیست و از کیفیت تقریبا قابل قبولی برخوردار است؛ اما در عوض مشکلاتی دارد که حسابی بر روی اعصابتان رژه خواهند رفت. به عنوان مثال، بازی هیچ وقت تنظیمات گرافیکیای که برای آن تعیین کردهاید را به خاطر نمیسپارد و مداوما ساز خودش را میزند! در طول تجربهی بازی، بارها پیش آمد که تنظیمات گرافیکی به صورت سرخود تغییر کنند و بارها بازی با تنظیمات Borderless Windowed به جای Fullscreen اجرا شد که به شدت مایهی سردرد این منتقد بود. همچنین بارها رویت شد که در برخی مواقع همچون زمان باز کردن لیست حرکات کارکترها، به ناگهان بازی با یک افت فریم شدید و مقطعی مواجه شود.
از سویی دیگر، حتی ممکن است که موسیقیهای بازی نیز بدون هیچ دلیلی و به صورت ناگهانی قطع شوند. از همه بدتر هم این است که بازی از شناسایی برخی کنترلرهای D-Input عاجز است و با این که روشهای بسیاری برای حل این مشکل استفاده شد، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند بازی را به خواندن فرمانهای کنترلر وادار کنند. در نتیجه اگر مثل این منتقد، حسابی بدشانس باشید، مجبورید بازی را با کیبورد انجام دهید که اصلا گزینه مناسبی برای عنوانی این چنینی نیست.
بازبینی تصویری:
تصاویر هنگام لودینگ ابتدایی واقعا میتوانستند بهتر از این باشند. مثلا میشد از تصاویر تبلیغاتی زیبای بازی استفاده کرد.
بخش آموزشی بازی فقط از یک مشت فیلم و متن تشکیل شده است و خبری از آموزش مستقیم و در حین گیم پلی نیست.
اگر قصد تغییر دکمههای کنترلر را داشته باشید ولی بازی آن را تشخیص ندهد، تا زمان استفاده از Alt+F4 در این صفحه گیر خواهید افتاد.
مهم نیست تعداد راندها را چقدر تنظیم کنید، چون بخش آرکید تحت تاثیر این تنظیمات قرار نمیگیرد.
نکات مثبت:
طراحی بسیار خوب برخی کارکترها و مراحل
موسیقیهای مناسب
نکات منفی:
پورت نامناسب و عملکرد ناپایدار در زمینهی فنی
عدم پشتیبانی از برخی کنترلرها و نرم افزارهای مربوط به آنها
هوش مصنوعی متناقض
نبود امکان تغییر تعداد راندهای مود آرکید
انیمیشنهای نامناسب کارکترها
استفادهی کم از موسیقیها در گیم پلی
کمبود مودهای قابل بازی
بخش آموزشی ناامید کننده
گزارشگر به شدت بی حال!
سخن آخر: با این که سازندگان بازی هر آنچه که میتوانستند را انجام دادهاند، ولی Omen of Sorrow همچنان یک عنوان ناامید کننده است. نه تنها قسمتهای بسیاری از بازی دارای کاستیهای فراوان است و آن را شبیه به یک عنوان ناقص و ناامید کننده نشان میدهد، بلکه حتی مبارزات نیز جذاب نیستند و توانایی سرگرم کردن مخاطبین را ندارند. اوضاع حتی وقتی خرابتر میشود که کاستیها و مشکلات اجرایی آزار دهندهی نسخهی PC را مد نظر قرار دهیم.
Verdict
While the developers have done their best, Omen of Sorrow is still a disappointing game. Not only many parts of the game are lacking which has resulted in it looking unfinished and lackluster, but even the combat is not fun and fails to entertain the players. And the situation gets even worse when we take the PC version's deficiencies and irritating performance issues into account
Final Score: 4 out of 10 – PC Version