نقد و بررسی بازی Those Who Remain
“به قلم علیرضا آبروشن”
این نقد براساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت پردیسگیم نوشته شده است.
عنوان Those Who Remain، توسط استودیو Camel 101 در سبک ترسناک روانشناختی ساخته شده و در حال حاضر با قیمت ۲۰ دلار برای کنسولهای نسل هشتم و رایانههای شخصی موجود میباشد. این استودیو که از ۳ عضو اصلی تشکیل شده، با الهام از عناوین شاخص این سبک مانند P.T و همچنین فیلمها و سریالهایی مانند Twin peaks، John Carpenter، Stephen King و Stranger things، خواسته تا تجربهای درخور را برای عاشقان این سبک به ارمقان آورد. آیا این استودیو کوچک توانسته با جاهطلبیهای خود در این امر موفق شود؟ ترس بازی چگونه کار شده است؟ اگر مایل به یافتن پاسخ سوالهایی از قبیل هستید، نقد و بررسی این عنوان را از دست ندهید.
در ابتدا به داستان این عنوان میپردازیم؛ چیزی که از مهمترین بخشهای این بازیست و حرفهای زیادی برای گفتن دارد. داستان این عنوان با یک شروع طوفانی همراه نیست، اما پیش زمینه خوبی را از شخصیت اصلی (ادوارد) فراهم میکند. به این صورت که در سکانس اول شاهد این هستیم که ادوارد برای قطع رابطه با معشوغهاش، به دیدار او در یک مُتل رفته، اما با رفتن به اتاق متوجه غیبت او میشود. ناگهان تلفن زنگ میخورد و هشدار “زیر نور بمان”، به ادوارد داده میشود. ادوارد با شنیدن صدای ماشین خود به بیرون رفته و شاهد دزیده شدن آن است. او به دنبال ماشین خود رفته و در راه، متوجه جسمهای آبی رنگ براقی میشود که از میان تاریکی به او زل زدهاند. با کمی پیشروی ماشین خود را در حال سوختن پیدا میکند و چارهای به جز پیشروی نمیبیند. سپس با دختری به نام آنیکا که در همان اوایل بازی متوجه میشود مرده است، مواجه میشود و او به ادوارد هشدار میدهد که فرار کند؛ زیرا مادرش در حال آمدن است. حال ادوارد مجبور میشود تا قاضی پرونده ماجرای مرگ آنیکا باشد و افرادی را که در این ماجرا دخیل بودهاند قضاوت کند.
داستان این اثر، در اولین نگاه ساده به نظر رسیده و سطح انتظار را پایین میآورد. اما با پیشروی و کشف نکات مهم، رفته رفته جذابتر شده و قافلگیریهای زیادی نیز در خود جا داده است. در ادامه شاهد معرفی هر چه بیشتر ادوارد هستیم و شباهت موجود بین ماجرای زندگیاش و آنیکا و نحوه ارتباط آن با پایان بازی، از نقاط قوت داستان است. از دیگر نقاط قوت داستان میتوان به نحوه روایت آن اشاره کرد؛ به طوری که در اواخر شاهد نشان دادن کلی نتیجه اتفاقاتی که در طول بازی افتاده، بدون روایت کردن آن به وسیله دیالوگها هستیم و تحلیل اینکه نتیجه مورد نظر چگونه حاصل شده به عهده مخاطب است. این نکته در کنار سرنخهای تصویری یا نوشتاری ریز و درشتی که در طول روایت برای رسیدن به نتیجه به مخاطب داده میشود، باعث جذابیت هر چه بیشتر شده است. همچنین به علت وجود ۲ پایان مختلف که هر کدام زیبایی خود را دارند و قضاوتهایتان پایانها را تفکیک میکنند، تجربه بازی برای بار دوم نیز لذت بخش و حتی لازم است.
در این روایت ضعفهایی نیز وجود دارد. بزرگترین مشکل روایت مربوط به قسمتی از داستان مربوط میشود که به ماجرای گم شدن افراد مختلف در شهر میپردازد. در انتها با این که به صورت کلی معلوم میشود که چه اتفاقی افتاده است، اما سرنخهای لازم در این زمینه به مخاطب عرضه نمیشود. نقطه ضعف دیگر مربوط به افرادی میشود که توسط ادوارد قضاوت میشوند. یکی از این افراد با اینکه معرفی میشود، در نهایت به داستان او پرداختی نمیشود و این موضوع باعث شده تا در انتها، قسمتی از ماجرا در حالهای از ابهام بماند.
از داستان بازی که بگذریم نوبت به گیمپلی آن میرسد. گیمپلی این عنوان شامل حل کردن معماها، تعقیب و گریز و مخفی شدن از دست دشمنان، برداشتن اشیا مختلف و پرت کردن آنها و در نهایت، راه رفتن میشود. در ابتدا باید گفت که متأسفانه قابلیت نشستن در بازی وجود ندارد. همین مسأله باعث کاهش کیفیت شدید مراحل مخفیکاری بازی و خشک بودن آنها شده است. این مورد باعث شده تا ضعف دیگری نیز در بازی وجود داشته باشد که مربوط به جست و جو و کاوش در دنیای بازی میشود. چراکه برای بررسی بعضی قسمتها، نشستن کار را بسیار راحتتر میکرد.
معماهای بازی طراحی خوبی دارند و سرگرم کننده هستند. یکی از مکانیزمهایی که باعث جذاب شدن معماها شده است، استفاده از دنیای موازی و جابهجاییهای مداوم میان این دو بعد است. در اوایل بازی، این دنیای موازی حالتی وارونه نسبت به دنیای اصلی دارد و طراحی بسیار جالبی را شاهد هستیم ولی در ادامه شاهد کاهش این وارونه بودن با یک منظور خاص هستیم که برای جلوگیری از اسپویل به آن اشاره نمیکنم. همچنین در قسمتهای زیادی از بازی شاهد استفادههای متفاوتی از مکانیک لوپ هستیم که باعث عمق بخشیدن به گیمپلی شده است. به این صورت که به یک بمبست رسیده و با چرخیدن شاهد مسیری جدید خواهیم بود. سازندگان استفادههای متفاوتی از این مکانیک کردهاند که همه آنها بسیار جذاب پیاده شدهاند اما متأسفانه در بیشتر مواقع یک مشکل بزرگ هم دارند. برای فعال شدن لوپ باید تا مقداری مخشص در مسیر بمبست بیش بروید اما در مواقع زیادی کاملاً مشخص است که مسیر بسته بوده و این باعث زودتر دور زدن میشود که نتیجه آن فعال نشدن لوپ و سردرگمی است. راه حل این مشکل نیز بسیار ساده است، اما به آن توجهی نشده است: قرار دادن یک چیزی باعث جلب توجه و پیشروی مخاطب شود مانند یک در قفل یا یک متن برای خواندن.
نکتهای بیشتر از همه در این عنوان جلب توجه میکند، نورپردازی و اتمسفر بازی است. سادهترین راهی که برای توصیف این بخش از بازی سراغ دارم، تشبیه آن به عنوان Alan Wake است. اتمسفر بازی بسیار سنگین بوده و به خوبی هر چه تمامتر مقابله نور با تاریکی را نشان میدهد. متأسفانه در این بخش نیز مشکلاتی وجود دارد که البته مشکل فنی هستند تا هنری. بعضی مواقع اشعههای نور حالتی پیکسلی پیدا کرده و نویز بسیاری دارند و در بعضی مواقع نیز گاما تصویر به هیچ عنوان مناسب نبوده و در طول تجربهام بارها مجبور شدم تا آن را به صورت دستی تنظیم کنم. یک مشکل بزرگ فنی دیگر نیز وجود دارد و آن هم مربوط به کیفیت بافتهاست. جزییات بافتها در سطح بسیار پایینی بوده و بیشترین نمود خود را در تابلوهای موجود در سراسر بازی دارند. اگر کیفیت بافتها بیشتر بود، تأثیر بازی روی مخاطب دوچندان میشد. یکی دیگر از بخشهایی که شدیداً از کیفیت پایین بافتها لطمه خورده، کاراکترهای بازی است. کیفیت بسیار افتضاح طراحی چهرهها در کاراکترهایی که ظاهر آدمیزاد گونه دارند در کنار خشک و مصنوعی بودن حرکاتشان باعث لطمه بیشتری به بازی شده است.
طراحی و تنوع محیطهای بازی با توجه به مدت زمان حدوداً ۶ تا ۷ ساعته آن بسیار عالیست و غیر از ۲ عدد خانه که در ۲ مرحله متفاوت به آنها میروید، هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. طراحی حدود نیمی از مراحل بازی به محیطهای گسترده ختم شده و در بقیه مواقع شاهد محیطهای کوچکتر مانند راه روها و خانهها هستیم که در بخش آخر نقد بیشتر به آن میپردازم. متأسفانه یک مشکل بسیار بزرگ نیز در این بخش نیز وجود دارد که ضربه بزرگی به کیفیت نهایی بازی زده است. در این بازی گشتن محیطهای مختلف با وجود زیبا بودن حالت بسیار فرسایشی دارد، زیرا این محیطها بسیار پوچ و تو خالی هستند؛ اشتباهی که بازی Layers of Fear نیز از آن رنج میبرد ولی به سازندگان این اثر درسی نداده است. با اینکه محیطهای بسیار زیادی برای جست و جو وجود دارد، هیچ چیز خاصی برای پیدا کردن در محیط را شاهد نیستیم و تعداد بسیار زیادی کمد و کشو خالی و چیزهایی از قبیل وجود دارد که باعث شده تا گشتن و جست و جو در محیط بسیار فرسایشی شود. به طوری که دور اولی که بازی را تمام کردم حدوداً ۱۴ ساعت طول کشید (حدوداً ۷ ساعت زمان هدر رفته) و به جز چند عدد متن و چند راهنمایی جزئی چیزی پیدا نکردم و بسیار اذیت شدم. پیشنهاد من به تمامی دوستانی که به سراغ این بازی میروند این است که تا زمانی که بازی شما مجبور به کاوش در محیط نکرده است، بیخیال گشتن و جست و جوی کمدها و غیره شوید.
کیفیت صداگذاری بازی کاملاً معمولی است. نه شاهد چیز بدی هستیم که به تجربه اثر لطمه زند و نه نقطه قوت بازی حساب میشود. صداپیشگی کاراکترها بسیار ضعیف بوده و حس ترس را القا نمیکنند ولی از آن طرف صدای رادیوها و بعضاً موسیقیهای محیطها خوب بوده و حسی ترسناک دارند. در صحنههای تعقیب و گریز نیز شاهد عملکرد بسیار عالی موسیقی هستیم که کاملاً حس اضطراب را منتقل میکنند.
حال که تمام بخشهای مختلف بازی بررسی شد، اکنون میتوان در مورد میزان ترس بازی و نحوه استفاده از المانهای آن در این بازی صحبت کرد. این عنوان سعی در ارائه تجربه عمیقتری از ترسیدن را دارد و تا حدودی نیز موفق عمل کرده است. در این عنوان برای ترساندن مخاطب از ۵ نکته اصلی استفاده شده است: اول مشخص کردن مرز میان تاریکی و روشنایی، دوم استفاده از لوپها در کنار استفاده به جا از دنیای موازی، سوم تعقیب و گریزها و مخفیکاری و طراحی خود ۳ دشمن اصلی بازی، چهارم تابلوهایی که در نقاط مختلف وجود دارند و مسائل مربوط به جنها و در آخر، استفاده کاملاً عالی از داستان و قضاوتها
همانطور که قبلاً اشاره شد، نورپردازی باعث ایجاد جوی بسیار سنگین در بازی شده و توانسته تا به خوبی هر چه تمامتر ترسناک بودن تاریکی در کنار آرامشبخش بودن نور را نشان دهد. موجودات بسیار مرموز و ترسناکی که در حال تعقیب شما هستند و با چشمهای براق خود از تاریکی به شما زل زدهاند، با ورود به تاریکی ترتیبتان را خواهند داد، اما با روشن کردن چراغ و وجود نور فرار میکنند. این مدل استفاده از نور پردازی باعث شده تا شاهد عملکرد عالی و مرزبندی حساب شدهای باشیم. این موارد وقتی به اوج خود میرسند که شاهد پازلهای مختلف برای رسیدن به روشنایی و یافتن مسیر جدید هستیم.
نحوه استفاده از دنیای موازی در این اثر تنها برای جذاب کردن معماها نبوده و با محیط بسیار سرد و مرموز خود—در کنار تفاوتهای ساختاری عظیم با دنیای اصلی و افکتهای تصویری مناسب—باعث شده حسی بسیار سرد را به مخاطب القا کند. در کنار آن استفاده به جا از لوپها در کنار عدم شباهت لوپهای مختلف با هم، باعث شده تا در تمام طول اثر جذابیت آنها حفظ شود و حس سردرگمی و گیج بودن را با بالاترین کیفیت ممکن به مخاطب القا کند. البته یک مشکل در نحوه پیاده سازی آنها وجود دارد که پیشتر اشاره شد.
با اینکه مخفیکاری بازی خوب پیاده نشده اما تعقیب و گریزها بسیار عالی پیاده شدهاند. صحنههای تعقیب و گریز بازی بسیار هیجان انگیز بوده و ترکیب بسیار مناسب آن با لوپها که حس به بمبست رسیدن و افزایش اضطراب در کنار حس فرار از مهلکه را به خوبی هر چه تمام تر نشان میدهند. همچنین طراحی هنری بسیار خوب و هدفمند و مرتبط با داستان دشمنان نیز باعث شده تا شاهد افزایش کیفیت این صحنهها باشیم.
تابلوها در روایت بازی نقش مستقیمی ندارند، اما با بررسی آنها نکات بسیار مرموزی را از داستان و عقاید مختلف موجود در اثر متوجه میشویم و در بعضی از آنها شاهد صحنههایی بسیار ناراحت کننده هستیم. همچنین با مشاهده انواع ارتباطات با جنها و مرتبط شدن آن به داستان و دشمنان، اثر پذیری بسیار عمیقی را از قبال تابلوها شاهد هستیم و تک تک این تابلوها با هدفی خاص طراحی شدهاند. البته جنها فقط در تصاویر نیستند و تاثیر مستقیمی نیز روی روند بازی دارند. در صحنههایی از بازی شباهت بسیاری با عناوین Conjuring را مشاهده میکنیم. این صحنهها از میزان ترس بالایی برخوردارند مانند فرار از دست یک دشمن و کوبیده شدن در و کمدها و … که حسی بسیار ترسناک دارند. در این مواقع شاهد عملکرد خوب صداگذاری بازی نیز هستیم. صدای کوبیدن درها در کنار جیق زیری که دشمن میکشد و موسیقی سنگین و زبری که به مغزتان میکوبد، باعث شده تا این مدل صحنهها از بهترین قسمتهای بازی باشند.
اما مهمترین نکتهای که سازنده برای ایجاد حس ترس و اضطراب استفاده کرده است، قضاوت کردن متهمهاست. سیستم کلی اینگونه است که باید ابتدا اطلاعات مختلفی را پیدا کرده و با سبک سنگین کردن آنها، متهم را محکوم به مجازات کنید یا او را ببخشید. همچنین وجود تعاملات دیگری که به پرونده آنیکا مربوط نیست نیز باعث بهبود این بخش شدهاند. حال این قضاوت چطور روی شما تأثیر میگذارد؟ باید بگویم که این تصمیمات بسیار دشوار هستند و ذهن مخاطب را شدیداً درگیر خود میکنند؛ به طوری که مخاطب مجبور به استفاده از عقاید شخصی خود میشود. نتایج حاصله از این تصمیمات و نشان دادن آن در کنار همراه کردن با پایان خوب یا بد نیز باعث شده تا مخاطب به مقایسه تصمیمات و عقاید شخصی با چیزهایی که در بازی نشان داده شدهاند بپردازد. این موارد باعث تأثیر بسیار بزرگی روی مخاطب شده و ممکن است تا مدتها بعد از تجربه فکر او را درگیر کنند.
در کنار کیفیت پایین صحنههای مخفی یک نکته مفنی دیگری نیز در زمینه ترساندن بازی وجود دارد. ریتم ترساندن مخاطب روندی یکپارچه نداشته و به خاطر محیط پوچ خود در کنار طولانی شدن مقدار معماها در بین بعضی سکانسهای اصلی، باعث کاهش کیفیت نهایی در زمینه ترساندن شده است. این نکته باعث شده تا تجربه بازی برای بار دوم واجب شود؛ زیرا در دور دوم که بازی را انجام میدهید، زمانی برای گشتن محیط تلف نخواهید کرد و معماها را نیز با سرعت زیادی حل خواهید کرد. این مسأله باعث ارائه تجربه سینماییتری از ترس عنوان شده و کیفیت نهایی ترس اثر را دو چندان میکند.
بازبینی تصویری:
اتمسفر سنگین بازی
به سمت دنیای موازی
وقت قضاوت فرا رسیده
خواندن نامهها چه برای حل معماها و چه برای پیشرفت در داستان اجباریست
یکی از افرادی که قرار است قضاوت شود
در این بخش از بازی نشستن، توجه به عکسها را بسیار راحتتر میکرد
در تاریکی کشو وجود دارد که از قضا برای پیشرفت، باز کردنش اجباریست ولی تشخیص آن بدون تغییر گاما غیرممکن است
نکات مثبت:
اتمسفر و نورپردازی عالی
داستان زیبا با نقاط حساس جذاب
موفق بودن نسبی در ترساندن مخاطب
تعقیب و گریزها
تابلوها
نکات منفی:
مشکلات فنی به خصوص بافتها
پوچ بودن محیط
نبود قابلیت نشستن
مشکلاتی در زمینه فعال شدن لوپها
سخن آخر: Those who Remain شاید در زمینه گیمپلی مشکلات زیادی داشته باشد اما نکات مثبت آن آنقدر قوی هستند که تجربه بازی برای دوبار تمام کردن آن را کاملاً درگیرکننده و تأثیرپذیر کنند. این اثر به عنوان یک بازی ترسناک روانشناختی دین خود را ادا میکند و ممکن است که تأثیر عمیقی رو مخاطب بگذارد. با توجه به قیمت ۲۰ دلاری آن، بازی را به تمام طرفداران عناوین ترسناک پیشنهاد میکنم.
Verdict
Those who Remain has many gameplay related issues, but it has enough positive parts that justify two engaging playthroughs. This game does its job as a psychological horror title, and has the potential to affect its audience. Considering its 20$ price tag, this game is recommended to all fans of horror genre
Final Score: 8 out of 10