نقد و بررسی فیلم The Platform
"به قلم علیرضا دربان جعفری"
فیلم پر سروصدا "platform" اولین تجربه "Gatzelu-urrutia" در مقام کارگردانی یک فیلم بلند سینماییست. فیلمی در سبک سای-فای و دلهرهآور با داستانی سراسر طعنه که هدف آن نشان دادن زوایای تاریک سیستم سرمایهداریست. اما باید دید که فیلم تا چه مقدار در رساندن پیام و مفهوم خود موفق ظاهر میشود.
پلتفرم یا سکو به مانند تلاشهای کودکیست که به تازگی لب به سخن گشوده است؛ تلاش برای فریاد زدن، تقلای بیحاصل او برای صحبت کردن و اشتیاق کاذب او برای نظر دادن. کودک هرچقدر هم که حرف های جدیدی برای گفتن داشته باشد؛ بازهم از توجه دیگران بینصیب خواهد ماند، زیرا هنوز کسی به او قواعد صحبت کردن را یاد نداده است. Platform فیلمیست که در نگاه اول میتواند حرف مهم و جذابی برای گفتن داشته باشد، اما لحظه به لحظه که از شروع فیلم میگذرد بیشتر به توخالی بودن پیام فیلم ایمان میآوریم. پلتفرم این اتفاق را به قدری تکرار میکند که در پایان فیلم، بیننده با کوهی از سوالات بیجواب و ایرادات ریز و درشت در دنیای خود رها شده و جز مشتی شعار و حرفهای بیریشه نکته دیگری در خاطرش نمیماند.
داستان فیلم از درون یک ساختمان و یا حفره شروع میشود و اتفاقات افتاده در این مکان را به زبان الکن خود روایت میکند؛ حفره ای با طبقات نامعلوم که در آن هر روز میزی با انواع غذاهای لذیذ و رنگارنگ از طبقه اول شروع به پایین آمدن میکند. سکوی غذا هرچقدر که پایینتر میرود غذای کمتری روی آن باقی میماند به طوری که طبقات پایین دیگر هیچ غذایی برای خوردن نخواهند داشت. پلتفرم ایده جذاب خود را با نماد های بیشمار و بیحاصل، شخصیت های پردازش نشده و فیلمنامه گنگ و نامفهوم هدر میدهد. پلتفرم ادعای "ضد سرمایهداری" بودن را در خود بزرگ کرده و سپس عکس آن عمل میکند. در سیستم سرمایهداری جایگاه افراد تغییر نمیکند، هدف زندگی کردن مردم در این جامعه مدارک تحصیلی و یا گذراندن دوره مجازات نیست و مهمتر از همه، هیچکس داوطلبانه وارد چنین سیستمی نمیشود.
کارکتر اصلی فیلم یعنی گورن "با بازی Ivan massague"، فاقد بنیادیترین ویژگی های یک کارکتر است و ابدا در ایجاد حس همزادپنداری با بیننده موفق ظاهر نمیشود. گورن بعنوان وسیله همراه خود رمان "دنکیوشت" را برگزیده است، در حالی که دیگران عمدتا سلاح یا هر وسیله ای برای فرار را از سیستم طلب کرده اند. ضعف پلتفرم از همین ابتدای کار در شخصیت پردازی و فیلمنامه نمایان میشود. چطور شخصیتی که بعنوان فردی با دانش و کتابخوان به صورت داوطلبانه وارد حفره شده، کوچکترین اطلاعاتی درباره محل قرار گیری و شرایط خود ندارد؟ و یا هماتاقی اول گورن یعنی تریماگاسی "با بازی Zorion Eguileor" ؛ کسی که به عنوان داستان پیشزمینه ای خود ماجرایی درباره تبلیغات تلوزیونی، تاثیرات مخرب آن و شیوه کلاهبرداری متفاوت را بازگو میکند.! از آنجایی که در نظر گرفتن این داستان برای پیشینه چنین کارکتری به شدت سادهلوحانه بنظر میرسد، هدف اول و آخر این روایت هم طعنه ای ناپخته به اوضاع سیاسی محسوب میشود و اینگونه فیلم بیشتر از هرزمانی به سمت فرامتنی شدن پیش میرود. این ضعف عمیق در شخصیتپردازی تک تک افراد به سادگی قابل رویت است و پیدا کردن شخصیتی قابل قبول را در دنیای داستان ناممکن میسازد.
پلتفرم در نمادهای خود حل شدهاست و به حدی در نماد سازی و استفاده وقت و بیوقت از آنها افراط میکند که بخش بزرگی از آنها به معنی و مقصود نهایی خود حتی نزدیک هم نمیشوند. تمام ویژگی هایی که یک فیلم خوب باید داشته باشند، در این فیلم قربانی نمادسازی بیش از حد و طراحی صحنه مخصوص خود شده است. کارگردان تلاش زیادی در جهت معرفی جهان فیلم خارج از دیالوگهای کارکترها نمیکند، بجای شناساندن فضا با استفاده از میزانسن و دکوپاژ و استفاده از جوهره وجودی سینما، صرفا پرچانگی میکند و اطلاعات خود را به اسم دیالوگ در ذهن بیننده جای میدهد. پلتفرم از سکانس ابتدایی برای مرموز بودن تلاش میکند و این تلاش به شکلی ناموفق و در اصل بیحاصل در موسیقی متن و حرکات سبک سرانه دوربین مشهود است. همچنین داستان فیلم دربرابر تفکر کمونیستی منفعل ظاهر میشود؛ ابتدا ایده مرکزی آن را بعنوان راه رهایی از این وضعیت شوم قرار داده و سپس اجرای آن توسط یکی از طبقات میانی را بیفایده میپندارد.
بازیها در فیلم نه قابل ستایش هستند و نه ارزش تخریب را دارند؛ موسیقی متن فیلم هرچند که لحنی مناسب با فضای داستانی و جو حاکم دارد ولی در سوار شدن بر تصویر عاجز است و بیننده ناگزیر به تحمل موسیقی میشود و خبری از حسگیری به وسیله آن نیست؛ سرنوشتی که مشابه آن برای بسیاری از فاکتور های دیگر فیلم اتفاق میافتد و تنها دیدن تیتراژ پایانی فیلم میتواند چشم و ذهن ما را از حضور آنها رهایی بخشد. همانطور که اشاره شد، دیالوگ تمام چیزیست که نویسنده برای اطلاعات دادن و بیان مفهوم ناپخته خود در اختیار دارد؛ خبری از داستانگویی به وسیله تصویر وجود ندارد و کارگردان و فیلمنامه نویس کوچکترین تلاشی برای استفاده مناسب از دوربین خود در راستای پیشبرد روایت انجام نمیدهند. این ویژگی جدا از اینکه خود به صورت مستقل ایراد بزرگیست، ضربه سنگینی به فیلمنامه میزند و بخشی از حفرههای موجود در شخصیتهای داستان را میتوان بر گردن دیالوگ های اخباری و گاها خشک فیلم انداخت. پلتفرم طوری غرق در ویژگی های منفی خود میشود که از زبان شخصیت تریماگاسی و تکه کلام او یعنی "معلومه" خود را ترول کرده و به ایراد خود در پردازش داستان و بست دادن قصه اعتراف میکند!!
پرده سوم و پایانی فیلم شروع میشود، به امید گرهگشایی و ساختن پایانی خوب و قابل قبول برای این فیلم. برای باور کردن این جملات به چیزی بیشتر از خوشبینی افراطی نیاز داریم. پرده آخر فیلم درباره تصمیمگیری قهرمان داستان و عواقب تصمیمات اوست، اهمیتی ندارد که چه سرنوشتی در انتظار گورن قرار دارد و یا اینکه پس از مواجه شدن با آخرین گرهگشایی داستان چه تصمیمی میگیرد، زیرا منحنی شخصیت ابدا به خوبی شکل نگرفته و شخصیتپردازی مناسبی در کار نیست، در نتیجه بیننده نمیتواند با حرکت بعدی گورن همزادپنداری کرده و یا حتی دلایلی مناسب و عاری از حفره برای اعمال او بتراشد. پلتفرم عادت بد خود را بازهم تکرار میکند و شخصیت هایی بدون کمترین سمپاتیک و پیشزمینه داستانی را در جایگاه موثرترین افراد در تصمیمگیری و پیشبرد خط داستانی بکار میگیرد و اینگونه مسیر طی شده برای پایانبندی فیلم به قدری ناپخته و مضحک از آب در میآید که حتی شوکه کنندهترین اتفاق هم نمیتواند زخم قبلی را التیام بخشد.
پایان باز "یا بهتر بگوییم گنگ" فیلم کمکی در راستای بهبود داستان و فیلمنامه نمیکند. بعد از پایان فیلم نه تنها از سوالات مخاطب کاسته نمیشود بلکه با هر عملی از سوی کارکتر های فیلم بر تعداد آنها افزوده شده و شمارش آنها از دست در میرود. پرواز معصومیت پنهان فیلم بدون هدف مشخصی صورت میگیرد؛ پایانبندی فیلم به طرزی وحشتناک ناقص است، مهم نیست که چه برداشتی از اتفاقات پایانی فیلم داشته باشید یا هرکدام از نماد های بیانتها و بیهدف را به چه چیزی تعبیر کنید، در هر صورت باز هم سوالات بلاتکلیف زیادی باقی میماند و پلتفرم حتی از ارائه یک نگاه بدون ایراد یا حداقل با ایرادات کم و قابل چشمپوشی ناتوان میماند.
تعداد ایده های جذابی که روزانه نابود میشوند بیشتر از ایده های بکر و جدیدیست که متولد میشوند؛ همان حرف های مفیدی که از دهانی کوچکتر از خود خارج شده و لیاقت توجه را از دست میدهند. پلتفرم به مثابه ایده جذابیست که زمین و زمان برای نابود کردنش کمر همت بستهاند. در خوشبینانهترین "و شاید ساده ترین" حالت، میتوان این فیلم را تجربه ای برای این کارگردان فیلماولی در نظر گرفت. شاید فیلم دوم این کارگردان توجه بیشتری به روایت اصلی داشته باشد، شاید نمادهای کمتر و هدفمندتری در فیلم بعدی خود به کار گیرد و شاید تلاش اصلی خود را بجای گفتن بر روی نشاندادن معطوف کند؛ ولی جدای از تمامی این صحبتها و رویاپردازیها، پلتفرم را نمیتوان در طبقه فیلمهای خوب دستهبندی کرد و حتی جایگیری این فیلم در بخش "فیلمهایی با ارزش برای یکبار دیدن" نیز در هاله ای از ابهام قرار میگیرد.
سخن آخر: پلتفرم؛ انسان لایق و درستکاریست که در حفره خودساخته، میان اعداد و نماد و استعاره، رسالت خود را از یاد میبرد و تبدیل به شخصیتی بیرحم، گشنه و خاکستری میشود که جز تلاش برای خودنمایی و فریاد زدن کار دیگری انجام نمیدهد. اگر فیلم به جای فریاد زدن نامفهوم کلمات، آنها را به صورتی شمرده و با دقت بیان میکرد، شاهد فیلمی به مراتب بهتر و با ارزشتر بودیم.
Final Score: 4 out of 10