نقد و بررسی The Messenger
به قلم پرهام آقاخانی
در چند سال اخیر، شاهد رشد روز افزون بازیهایی بودهایم که با الهام گیری از عناوین قدیمی و مخصوصا دهههای 80 و 90 میلادی، قصد در بازآفرینی تجربهی آنها و ایجاد یک حس نوستالژیک را دارند. اغلب این عناوین، کاملا به ریشههای بازیهای مورد الهامشان وفادار مانده و تغییرات کمی را در فرمول آنها به وجود میآورند؛ اما عناوینی نیز وجود دارند که ریسک بزرگی را انجام داده و علاوه بر الهام گیری، سعی در ارتقای کیفیت و ساختن هویتی مختص به خود میکنند. The Messenger هم یکی از همین عناوین محسوب میشود؛ عنوانی که علیرغم برخی مشکلاتی که دارد، چندین برابر بهتر از منابع الهامش ظاهر شده و از لحاظ کیفیتی در سطح خیره کنندهای قرار دارد.
داستان The Messenger روایتگر آخرین گروه بازمانده از انسانها در جهان است. بر طبق یک افسانه، اکثر جمعیت انسانها توسط شیاطین نابود شده است و با این که فعلا خبری از آنها نیست، ولی بعد از مدتی، دوباره و به قصد نابودی کامل انسانها باز میگردند. در این میان، تنها امید انسانها یک قهرمان غربی "Western Hero" است که به نجات آنها شتافته و وظیفهای بسیار خطیر را به یکی از آنها محول میکند: حمل کردن یک طومار تا بلندترین قلهی کوهستان. کارکتر اصلی بازی هم یکی از این بازماندههاست که اعتقادی به افسانهی مذکور ندارد، ولی پس از دیدن تحقق آن و حملهی مجدد شیاطین، به عنوان حمل کنندهی طومار انتخاب شده و با دریافت لقب The Messenger، سفرش را به سوی کوهستان آغاز میکند.
تا اینجای کار، داستان بازی بسیار ساده به نظر میآید و به نظر نمیرسد که پیچیدگی خاصی داشته باشد. اما با پیشروی در آن است که خلاف این موضوع به طور کامل اثبات میشود. در قسمتی از بازی، ناگهان با یک افشاگری فوق العاده غیرمنتظره روبرو میشوید و بعد از آن هم بر اثر یک پیچش داستانی، بازی ادامه مییابد. درست هم در زمانی که فکر میکنید بازی دیگر هیچ نکتهی داستانی دیگری برای ارائه به شما ندارد، ناگهان افشاگری بزرگ دوم بر سرتان آوار میشود. از این نظر، The Messenger از لحاظ داستانی در سطح بسیار خوبی قرار دارد. هرچند که پایان بازی، کمی عجیب است و به خاطر اتمامش با یک Cliffhanger، احساسات متناقضی را به بازیکنان القا میکند. به همین خاطر، شاید این پایان در نظر عده ای از بازیکنان، راضی کننده به نظر نرسد.
مکمل این داستان جالب نیز، دیالوگهای خارق العادهی بازی است. دیالوگهای بازی واقعا ماهرانه نوشته شدهاند و نه تنها به خوبی توانستهاند تا شخصیت پردازی مناسبی را به کارکترهای بازی تزریق کرده و آنها را در ذهنها ماندگار کنند، بلکه از طنز فوق العادهای نیز بهره میبرند که در هیچ کدام از قسمتهای بازی، زائد و یا عجیب جلوه نمیکند. این مورد مخصوصا در فروشگاهها و مکالماتی که با فروشندهی بازی دارید، خودش را بسیار بیشتر از قبل نشان میدهد و باعث میشود که در تمام طول بازی، برای رسیدن به این مکالمات، لحظه شماری کنید.
بخشهای مکالمه با فروشندهی بازی در یک کلام، یکی از بهترین بخشهای بازی است که با کمی بی دقتی و یا بی محلی، خیلی راحت میتوانند از دستتان بروند. هر چند وقت یک بار و با وارد شدن به فروشگاه، میتوانید به تماشای جر و بحثهای بعضا احمقانه ولی جذاب فروشنده با کارکتر اصلی بنشینید و یا با او در مورد مسائل مختلفی به گفتگو بپردازید. مثلا میتوانید در مورد مرحله، باسها و یا تجهیزات مختلف سوال کنید و یا از او درخواست کنید که یک سری داستان برایتان تعریف کند که با هر بار اتمام آنها، کارکتر اصلی بر سر این که داستان اصلا چه ربطی به سفرش دارد و یا نکتهی آن چیست، به بحث کردن با فروشنده میپردازد. نقطهی اوج این گفتگوها نیز، زمانی است که با آزار دادن فروشنده، او را به تعریف یک سری موضوع فلسفی و قابل تامل وادار میکنید.
اگر پیش نمایشها و بررسیهای پیش از عرضه شدن این بازی را دنبال کرده باشید، احتمالا از شباهتهای بین این بازی و سری کلاسیک نینجا گایدن که منتقدان و خبرگزاریهای مختلف آنها را عنوان کرده بودند، باخبر هستید. ولی درست برخلاف این ادعاها، درست بعد از تجربهی بازی است که متوجه میشوید که این عنوان، چیزی فراتر از نینجا گایدنهای کلاسیک است. این بازی هویت خاص خودش را دارد و شباهتش به آن عناوین، تنها به یک سری مکانیکها و ایدههای آن خلاصه میشود و بس. درست همانند سری فوق، در این بازی نیز کنترل یک نینجا را به دست خواهید گرفت و میتوانید با استفاده از شمشیر او، به دشمنان جلویی ضربه بزنید و یا بعد از دریافت یک آپگرید، از دیوارها بالا بروید. ولی در همان اوایل بازی است که یکی از مهمترین مکانیکهای بازی و اولین نشانهی خاص بودن آن با نام Cloudstep معرفی میشود. توانایی Cloudstep به بازیکن این اجازه را میدهد که پس از حمله به دشمنان و یا یک سری شیء فانوس مانند، یک پرش مجدد بدست بیاورد. بنابراین بازیکن میتواند تا زمانی که به ضربه زدن به آنها ادامه میدهد، موقعیت خودش را بر روی هوا حفظ کند و یا با استفاده از آنها، به سطوحی جدیدی از مراحل وارد شود.
همچنین میتوان با گذشت زمان و دریافت یا خرید یک سری آپگریدها یا استفاده از واحد پولی بازی، به تجهیزات بیشتری دسترسی پیدا کرد. به عنوان مثال، میتوان با شوریکنها "Shuriken" دشمنان و موانع آن سوی مراحل را مورد هدف قرار داد، با دسترسی به شنل، در هوا معلق ماند و یا با استفاده از Rope Dart (خواهشا آن را با Grappling Hook و یا مورد همنامش در Assassin's Creed III اشتباه نگیرید) و پرتاب آن به سمت دشمنان و همان اشیاء فانوس مانند، کارکتر را به سمت جلو پرتاب کنید و یا او را به دیوارهای دور از دسترس برسانید. تمام این تواناییها در نیمهی ابتدایی بازی در اختیار بازیکن قرار میگیرند؛ ولی با این وجود، گیم پلی بازی خسته کننده و یا بی رمق نمیشود، چون سبک بازی مداوما در حال تغییر است.
شاید The Messenger یکی از معدود عناوینی باشد که در طول مدت گیم پلیاش، مداوما و با موفقیت میتواند تا مخاطب را سورپرایز کرده و با تزریق جانی دوباره به گیم پلی، از خسته کننده شدن آن جلوگیری کند. اوایل بازی با یک روند فوق العاده خطی شروع میشود؛ ولی بعد از طی چند ساعت و با دریافت توانایی Rope Dart، ناگهان شرایط برای Speedrun کردن محیطها و حرکت سریع در آنها فراهم میشود. مدتی بعد نیز، بازی به ناگهان گسترش مییابد و المانهای Metroidvania، معماهای محیطی و ماموریتهای Fetch Quest در آن پدیدار میشوند که باعث میشوند بازیکن مداوما به Backtracking و بازگشت به مراحل پیشین بپردازد. حتی بازی پایش را از این هم فراتر میگذارد و در اواخر بازی، یک نوع گیم پلی جدید را در مقابل بازیکن قرار میدهد که سبک آن در تناقض کامل با سایر بخشهای بازی است و میتواند شما را به یاد مراحل یک عنوان مستقل دیگر (که برای جلوگیری از اسپوبل، به آن اشاره نمیکنیم) بیاندازد.
از طرفی دیگر، این مراحل بازی هستند که میدرخشند. طراحی مراحل بازی یکی از بهترینها در بین تمام بازیهای پلتفرمر محسوب میشود و سازندگان بازی، به خوبی توانستهاند که از یک سری مشکلات همیشگی برخی عناوین سبک پلتفرمر، دوری کنند. به عنوان مثال، بازی از همان اوایل، شما را برای چالشهای پیچیدهی انتهای آن آماده میکند و مثلا به شما اجازه میدهد که بدون ترس از پرتاب شدن داخل درههای بی پایان، به تمرین برای انجام یک سری از تکنیکهای پیچیدهی آن بپردازید یا این که ظاهر درههای بی پایان و یک سری از موانعی که برای مخفی کردن اتاقهای ویژه استفاده شده را همان اول کار، جلوی چشمتان میگذارد تا بتوانید تفاوت آنها با سایر اجزای مرحله را متوجه شوید و اشتباه نکنید.
این موضوع نه تنها در مورد مراحل بازی، بلکه در مورد باس فایتها و راهنماییهای آن هم صدق میکند. باس فایتهای بازی به شدت چالش برانگیز هستند و عکس العملهای سریعی را طلب میکنند. ولی با کمی دقت کردن، میتوان متوجه یک الگوی خاص در رفتار و نوع حملهی هر کدام از آنها شد و حتی بتوان با استفاده از برخی تواناییها، حملات آنها را خنثی کرد. در قسمتهای نهایی بازی نیز مجبور هستید تا با کمک چند راهنمایی، مسیر پیشروی در داستان را پیدا کنید که در ابتدا خیلی عجیب به نظر میرسند. ولی اگر فقط باری دیگر، دیالوگهای رد و بدل شده بین کارکترها را مرور کنید، خواهید دید که در تمام این مدت، یک راهنمایی بزرگ جلوی چشمتان بوده و متوجه آن نشده بودید! با این حال، اگر باز هم متوجه راهنماییهای بازی نشدید، خیلی راحت میتوانید تا با پرداخت مقداری اندک از واحد پولی داخل بازی، از مکان دقیق آنها اطلاع پیدا کرده و از بازگشتهای پی در پی به مراحل، جلوگیری کنید.
ولی در هر حال، این بازگشتهای پی در پی، آزار دهنده نمیشوند؛ چون موسیقیهای بازی این اجازه را نمیدهند! آلبومهای موسیقی بازی به طرز غیر قابل باوری، خارق العادهاند و به قدری خوب هستند که حتی یک سری از دشمنان بازی را نیز در حال Headbang کردن با ریتم آنها مشاهده خواهید کرد! بله، عبارت "آلبومها" کاملا درست به کار رفته است، چون این بازی در واقع از دو آلبوم موسیقی (8 بیتی به سبک NES و 16 بیتی به سبک سگا جنسیس و SNES) بهره میبرد که برخی قطعات آن، گویی تجلی موسیقی راک و متال در سبک Chiptune هستند و حالت گرافیکی بازی، چگونگی پخش شدن آنها را تعیین میکند.
بازی در ابتدا با حالت گرافیکیای شبیه به گرافیک 8 بیتی شروع میشود. ولی به محض رسیدن به آن پیچش داستانیای که بالاتر به آن اشاره کردیم، ناگهان به قلمروی 16 بیتی وارد میشوید و آن وقت است که زیبایی گرافیک بازی، واقعا نفس گیر میشود؛ چون در این حالت نه تنها کیفیت گرافیکی بازی بالاتر میرود و محیطها از این رو به آن رو میشوند، بلکه تعداد انیمیشنهای کارکترها نیز چند برابر میشود. اما نکتهی تحسین برانگیز ماجرا اینجاست که این تغییر گرافیک، دائمی نیست و کاملا موقتی محسوب میشود؛ چون در طول قسمتهای پایانی بازی، این ویژگی در اختیارتان قرار میگیرد که با استفاده از پورتالهایی، بین این دو حالت سوییچ کنید. با عبور از این پورتالها نیز، نه تنها گرافیک و موسیقی مراحل به صورت آنی و بدون هیچ وقفه یا صفحه لودینگای تعویض میشود، بلکه طراحی مراحل نیز در بعضی بخشها به طور کامل تغییر میکند. حتی در برخی قسمتهای مراحل نیز میتوان تا فقط یک سری بخش کوچک از آنها را تحت تاثیر قرار داد و قسمتهای مربوط به همان بخشها را دچار تغییر کرد.
به خاطر تمام این دلایل است که The Messenger، چیزی فراتر از یک الهام گیری است. این بازی بی نقص نیست؛ اما چون اجزای مختلف آن از کیفیتی مثال زدنی (مخصوصا برای یک عنوان مستقل) بهره میبرند و به طرزی هنرمندانه و حرفهای در جای خودشان قرار گرفتهاند، موفق شده تا استاندارد جدیدی برای عناوین Retroی مدرن تعیین کند. این بازی نشان میدهد که حتما لازم نیست در الهام گیری از عناوین قدیمی، کاملا به ویژگیهای آنها وفادار ماند، بلکه میتوان تا با اضافه کردن یک سری ویژگیهای منحصر به فرد و خلاقانه، به محصولی دست یافت که هم رنگ و بوی آن عناوین و هم هویت خاص خودش را داشته باشد و بتواند مخاطب را برای ساعتها در دنیای خود غرق کند. از این رو، این بازی کاملا استحقاق نمرهای در خور کیفیتش را دارد.
بازبینی تصویری:
انتظار شکسته شدن دیوار چهارم را داشته باشید… آن هم به میزان بسیار زیاد…
خلاصهای از تجربهی کلی بازی در یک تصویر…
یکی از بهترین باس فایتهای بازی
یکی از افکتهای تغییر آنی گرافیک بازی
برخلاف بسیاری از بازیها، هیچ کدام از آپگریدهای این بازی تزئینی و کم استفاده نیستند و حسابی به شما کمک میکنند
نکات مثبت:
داستان بسیار خوب با پیچشهای غیرمنتظره
دیالوگ نویسی و طنز عالی
فروشندهی بازی!
اشارههای هوشمندانه به سایر محصولات دنیای سرگرمی
گرافیک 8/16 بیتی فوق العاده زیبا
آلبوم موسیقی متن خارق العاده
گیم پلی به شدت سرگرم کننده
باس فایتهای چالش برانگیز
سیستم کنترلی دقیق و بی نقص
نکات منفی:
نبود قابلیت تغییر کنترلها
پایان بازی ممکن است برای برخی، ناامید کننده باشد
سخن آخر: The Messenger چیزی فراتر از یک ادای احترام ساده به بازیهای دهههای 80 و 90 میلادی و مخصوصا سری نینجا گایدن محسوب میشود؛ چون به خاطر گرافیک خیره کننده، نویسندگی هوشمندانه، موسیقیهای خارق العاده و گیم پلی عالیاش، هویت خاص خودش را پیدا کرده و فراتر از تمام آن عناوین ظاهر شده است. این بازی یک عنوان باکیفیت است که باعث میشود بخواهید هر چه سریعتر به آن برگردید و بیشتر به انجامش بپردازید. The Messenger عنوانی است که تجربهاش بر هر گیمری واجب است و هیچ کس نباید آن را از دست دهد.
Verdict
The Messenger is more than a mere homage to games from 80s and 90s and especially, Ninja Gaiden; because through its stunning looks, clever writing, fantastic soundtrack and amazing gameplay, it has created its own identity and turned out vastly superior to all of those titles. It's a quality game that makes you want to get back to it as fast as you can and play more. The Messenger is a must-play and no one should miss it
Score: 10 out of 10