Menu

Pardis Co-op:خداحافظی با استدیوی دوست داشتنی Telltale Games

سال 2012 که شاهد انتخاب The Walking Dead به عنوان برترین بازی سال 2012 بودیم، بدبین‌ترین طرفدار Telltale Games هم تصور نمی‌کرد که 6 سال پس از آن روزهای باشکوه، شاهد تعطیلی این شرکت پرآوازه باشیم.

Telltale Games در سال 2004 تاسیس شد و نکته‌ای که از همان ابتدا این شرکت امریکایی را متمایز می‌کرد، تمرکز ویژه بر روی بازی‌های داستان‌محور بود. Telltale این رسالت را حتی در سال‌های اخیر که جولان‌گاه بازی‌های آنلاین شده است نیز ادامه داد و تعطیل شدن شرکتی با این چهارچوب کاری قطعا خبر نااُمیدکننده‌ای است.

ما در پردیس‌گیم اینبار به سراغ شرکت خاطراتمان با Telltale Games رفته‌ایم و به مرور برترین بازی‌های این شرکت پرداخته‌ایم. با ما همراه باشید و در پایان منتظر نظرات و دیدگاه شما خواهیم بود 😉

The Tales of Monkey Island

کسری کریمی اصل: شاید در هیچ مدیوم دیگری در دنیای هنر به اندازه بازی­‌ها مفهومی مانند ظهور و افول ژانرها عینی و قابل بررسی نباشند. ژانرها به اقتضای سخت افزار و مخاطب دوران خود در دنیای گیم ظهور کرده، اوج گرفته و با تغییر حال و هوای زمانه به سرعت و از گردونه رقابت خارج می­شوند. ژانر ماجراجویی­‌های کلیک و اشاره یکی از ژانرها اوج گرفته دیروز و خاموش شده‌­ی دنیای امروز بازی­هاست، ژانری که سرعت بالای باز‌ی­های امروزی طبع بازیکنان را برای پذیرش مکث­های طولانی و شوخی­های ظریفش از میان برده.

4 نسخه اول مانکی‌­آیلندها به جد غایت ماجراجویی­‌های کلاسیک به حساب می­‌آید، آثاری که از تجمیع ایده‌­های دیوانه­‌وار 3 غول بزرگ بازیسازی یعنی تیم شفر، ران گیلبرت و در نهایت دیو گروسمن پا به این عرصه سخت و دشوار نهاده بودند و با به حد نهایت رساندن همه المان­‌های یک بازی خوب در ژانر ماجرایی، یعنی داستان جذاب و چالش برانگیز، معماهای خلاقانه و در نهایت طنزی افسار گسیخته که با شکستن دیوار چهارم همه چیز را به هجو می­گیرد، روزگاری لوکاس آرتز را به پرچم­دار دنیای بازی­‌ها مبدل ساخته بودند.

برای بازآفرینی چنین فرنچایزی در دنیای مدرن، وقتی که دیگر دنیا ظرفیت پذیرش ژانر ماجراجویی را از دست داده چه چیزی نیاز است؟ جواب طرفداران جوانی رشد یافته با روحی رادیکال و ریسک­پذیر که علاوه بر استفاده از تجربیات سازندگان گذشته، از ترسیم یک مسیر کاملا تازه هراس نداشته باشند. و این پکیچی بود که استدیو جوان و جویای نام TellTale Games با کمک سازندگان قدیمی مانکی‌­آیلند به ­طور کامل در خود فراهم آورده بود.

ماجراهای مانکی‌­آیلند برای فردی چون من که روند کاری تل­تیل موازی با رشد و غرق شدگی­‌اش در دنیای بازی­‌ها به حساب می‌­آید و از سر علاقه به آثار ماجراجویی در همه حال پیگیر احوالات این استدیو بوده، نقطه اوج کارنامه کاری آن­ها به حساب می‌­آید.

ظهور دوباره گایبراش تریپوود (قهرمان مانکی­‌آیلند) به قدری کامل بی نقص و نوآورانه بود که المان­‌های این اثر مانند یک شابلون، طرحی برای تمامی بازی­های آینده این استدیو شد، با این نقص که هر بار در آینده نقصی در این مسیر از به کمال رسیدن بازی­‌ها جلوگیری می­کردند.

ماجراهای مانکی­‌آیلند داستان دزدان دریایی است که برای یافتن یک تکه اسفنج! در دریاهای خود غرق می­شوند، همراه با شوخی­‌ها و معماهایی تکرار نشدنی، و روحی دیگر هیچ بار در هیچ یک از آثار خالقش یافت نشد، هنوز که هنوز است بعد از ده‌­ها بازی این سازنده به جد اعتقاد دارم که تنها بازی استدیو تل­تیل که از روح زمانه خود فراتر رفته و تجربه‌­اش کیفیتی چشمگیر را در خود حفظ کرده ماجراهای مانکی آیلند است و اگر غفلتی شما را آخرین ماجراجویی گایبراش تریپوود دور کرده، شاید بهانه تعطیلی استدیو مادر، دلیل خوبی برای تجربه این اثر به شما بدهد.

Sam and Max

رضا لیاقت: Sam and max عنوان سری کامیکی است درباره‌ی دو کاراگاه شخصی که همانطور که از اسم بازی پیداست نامشان Sam و Max است، با این نکته مهم که Sam یک سگ شش فوتی و Max یک خرگوش عجیب غریب است (البته خودش معتقد است که فقط یک موجود خرگوش مانند است). سری بازی‌های Sam and Max از سال 2006 توسط استودیو Telltale Games ساخته می‌شدند و فصل سوم این سری کلیک و اشاره‌ای با نام Sam and Max The Devil’s Playhouse در سال 2010 منتشر شد. داستان بازی از آن‌جا شروع می‌شود که این دو کاراگاه اسباب بازی‌هایی پیدا می‌کنند که به Max قدرت‌های ذهنی مانند پیش‌بینی آینده می‌دهند.

پس از این اتفاق، میمونی فضایی در جست و جوی این اسباب بازی‌ها به زمین و محله این دو کاراگاه می‌آید و داستان عجیب و غریب و کمدی خاص S&M:TDP شروع می‌شود. به احتمال زیاد اولین باری که این بازی را تجربه می‌کنید پس از کمی پیشرفت در آن کاملا به بن بست می‌خورید و Rage Quit خواهید کرد. ولی بعد از مدتی که به این بازی برگردید و سبک خاص و کمدی متفاوت آن را بپذیرید، نظرتان تغییر خواهد کرد. دستبرد زدن به مقبره یک فرعون مصری یا فرار کردن از دست هزاران سگ زیرشلواری پوش که به دنبال اسباب بازی‌های شما هستند، از تجربه‌های خاصی هستند که تنها در این عنوان با آن‌ها رو‌در‌رو می‌شوید. از طرفی طراحی مراحل خلاقانه بازی نیز نه تنها کاملا حال و هوای این سری را منتقل می‌کند بلکه تجربه‌ای جذاب و تا حدی چالش برانگیز نیز در برابر شما قرار می‌دهد که در نهایت در آخرین قسمت این بازی با یک Plot Twist جالب این تجربه‌ی متفاوت پایان می‌پذیرد.

علی رجبی: وقتی ماجراهای کارگاهی یک سگ سخن‌گو و خرگوشی که توانایی‌هایی مشابه پرفسور X دارد به فرای زمان و فضا کشیده شود، چه رخ می‌دهد؟ جواب ساده است، Sam and Max 2 رخ می‌دهد. میان قشر بازیکنان امروزی، متاسفانه کمتر کسی است که داستان عجیب، بامزه و جذاب مجموعه Sam and Max را به یاد بیارد؛ دو پلیس مستقل که بصورت کاملا اتفاقی، پس از سلسله وقایعی که شاید 1% هم منطقی نباشند، موفق به حل کردن مشکلات شهر عزیزشان می‌شوند. نسخه دوم بازی بدنبال موفقیت بزرگ آن‌ها در برقراری یکجور صلح قراردادی است و خب چه کسی واقعا می‌تواند پس از جدال حق و باطل، بار دیگری برای قهرمانان داستان ما مشکل ایجاد کند؟ درست حدس زدید، ماهی قرمز کوچک آن‌ها که کاملا تصادفی، خبیث شده و حالا تشنه قدرت است! از جمله خصلت‌های یکتای این مجموعه دقیقا همین شگفتی‌هایش است؛ بازی اصلا نمی‌گذارد شما حتی 1 قدمی جلویتان را حدس بزنید. روایت بازی همچون زلزله‌ای شدید است که ناگهان ظاهر شده و شما چاره‌ای جز همراهی با جریان اطراف ندارید. به هرحال دوران طلایی آن دوران عناوین Point and Click دیگر به سر رسیده و این مسئله برای مجموعه عناوین Sam and Max هم صادق است. با تعطیلی اخیر کمپانی Telltale، علاوه بر قطع امید بر عناوین آینده، ساخت ادامه احتمالی این مجموعه به کل خرد و خاکشیر شد و ما طرفداران دلشکسته تنها مانده‌ایم با 20 30 قسمت S&M قدیمی که الاحق الانصاف هنوزم که هنوزه جذاب هستند!

Guardians of the Galaxy

علی رجبی: ساخته های Telltale در سال‌های اخیر، شایدی چندان چنگی به دل نزده باشند اما از دید من، مجموعه Guardians of the Galaxy اگر از خوب‌هایش نباشد از بدهایش هم نیست. این بازی را شاید نتوان خیلی خوب دانست اما خب لحظات زیبایش را کماکان دارد. این مجموعه که قبل از ساختش باور بر این بود که موفقیت داستان مربوطه تنها در سینما ممکن است، توانست تا حد قابل قبولی لاقل برای طرفداران این داستان و بطور کلی بازی‌های Telltale، یک زنگ تفریح مهیج باشد. گرافیک بازی پیشرفت کرده بود، شخصیت‌پردازی جالب صورت گرفته بود و طنز بین Rocket و Starlord و یا دیگر شخصیت‌ها حفظ شده و از همه مهم‌تر گیم‌پلی بازی، تعامل و اکشن بیشتری داشت. نکته آخر شایدی کلید درخشش نسبی این مجموعه بود، بخصوص بعد از فصل اول Batman که بسیاری گمان می‌کردند دیگر کار Telltale تمام شده و این پایان کار است. علاوه بر موارد ذکر شده، بازی از داستان جانبی خوبی هم بهره می‌برد، ایده پشتش در سطوح اولیه کمی کلیشه‌ای بنظر می‌رسید اما کمی چاشنی GotG و داستان ناگهان مثل یک پادکست دهه 80 آمریکایی به شما شور و شوق رقصیدن می‌دهد. خوب یا بد، صرفا خوشحالم که این بازی وجود دارد و مطمئنم بعدها، هنگامی که یادی از این کمپانی دوست داشتنی می‌کنم، حتما باری دیگر به سراغش خواهم آمد.

The Walking Dead

علی رجبی: کلید طلایی Telltale را همه می‌شناسیم؛ The Walking Dead. در آن زمان نهایت تعامل افراد با مجموعه TWD، تنها همان سریالش بود که صادق باشیم بعد از مدتی به سمت جاده خاکی متمایل شد! و دقیقا در همین موقع بود که Telltale ناگهان مانند خورشیدی تابان، نور اولین فصل TWD را بر صنعت گیمینگ تاباند. درامای عالی، شخصیت‌پردازی جزئی و درگیر کننده، داستانی که باعث می‌شد بازیکن بارها و بارها صرفا برای دیدن مسیر دلخواهش بازی را به لطف Alt+F4، ببندد و از نو شروع کند، گیم‌پلی که برای عناوین آن سبک واقعا مناسب و قدمی رو به جلو بود؛ مگر می‌شود از فصل اول TWD خاطرات ناخوشی داشت؟ سال‌ها از عرضه آن بازی گذشته ولی چهره زرد Lee هنگامی که Clem را نصیحت می‌کرد هرگز به "گذشته" تبدیل نمی‌شود. واقعا نمی‌شود از فصل اول این بازی خسته شد. با تمام این گفته‌ها، روندی که فصول بعدی پیش گرفتند چندان جالب نبود. فصل دوم بازی خوب بود اما آن رغبت و انگیزه‌ای که فصل اول، بخصوص بعد از قسمت 3 در دل بازیکنان می‌کاشت، را نداشت. فصل سوم بازی "فقط آنجا بود" و بس، متوسط، حتی ذره‌ای برای خوب شدن تلاش نکرد. فصل اخیر بازی که بعنوان آخرینش هم شناخته می‌شود، واقعا خوب است. شروع خوبی دارد، به شخصیت‌هایش رسیدگی می‌کند و گیم‌پلی کافی را دارد اما افسوس که دقیقا در بدترین برهه ممکن به عرضه رسید. حتی با اینکه می‌دانیم قرار است استودیویی دیگر آن را به اتمام برساند، اما دلم هنوز سمت ان شیوه "Telltale طور" است. همیشه در یادها خواهی ماند Lee.

Back to the Future

علی رجبی: همه با ساخته محبوب "بازگشت به آینده" آشنا هستیم و تعجبی ندارد که آن زمان کمپانی Telltale به سراغ ساخت اقتباسی از این عنوان رفته است، اللخصوص با دیدن اقتباسی‌های امروزی‌اش مثل Game of Thrones یا Batman. هرچند این بازی یک تفاوت فاحش با عناوین یاد شده دارد و آن خوب بودن است. Back to the Future ساخته خوبی است و از جمله آخرین ساخته‌های کلاسیک این کمپانی، درکنار اخرین فصل Sam and Max به حساب می‌آید. داستان بازی 6 ماه بعد سفر Emmett Brown رخ می‌دهد. Marty فکر می‌کند که دستگاه زمان خراب شده اما در کمال ناباوری باری دیگر آن را بیرون از خانه می‌ّبیند (که نه تنها اشاره‌ای ریز به صحنه محبوب فیلم دارد بلکه حین نوشتن مرا بسیار یاد Rick and Morty هم انداخت! کمی فکر کنید بنظرتان شبیه برخورد Morty با Rick نیست؟) در آن دوران عناوین Telltale از جزئیات بیشتر به جای گیم‌پلی زیاد بهره می‌ّبردند و این امر باعث می‌شد بازیکنان بیشتر خود در تعامل با بازی یابند. (البته به استثنای Sam and Max، آن بازی مثل Deponia منطقی بی‌منطق دارد و همین جذابش می‌کند) "خفن بودن" رفت و آمد‌های مکرر و ترددهای زمانی، بخصوص وقتی شاهد تغییر جزئیات زمانی هستید، به چشم می‌آیند که نشان می‌دهد این کمپانی از جمله سازندگانی بوده که فلسفه "سفر در زمان" و نحوه پیاده کردنش در یک بازی را خوب فهمیده‌اند. امید داشتن برای دنباله این بازی چیزی نیست که یک بازیکن بخواهد اما مطمئنا از جمله بازی‌هایی است که سالیان بعد هنگام تجربه‌اش افسوس می‌خورد، چرا که دیگر استودیویی نیست چنین بازی هایی بسازد. منظور مرا بد نگیرید، Telltale تنها استودیویی نیست که بتواند عناوین تعاملی جالب بسازد اما همه ما می‌توانیم موافق این موضوع باشیم که رویه و استایل آن‌ها، موردی است که فقط خودشان از پسش برمی‌آیند.

The Wolf Among Us

عرفان حائری: بعد از تعطیل شدن تل تیل، از مهم ترین عناوینی که باید برای از دست دادنش حسرت بخوریم، گرگی در میان ما است. اما چرا این عنوان به یکی از بهترین عناوین این استودیو و همچنین بهترین بازی های کمیک بوکی تبدیل شد؟

گرگی در میان ما، اقتباسی است از مجموعه کمیک های Fables است که در آن شهری به نام Fabletown به تصویر کشیده شده است. در این شهر، شخصیت های داستان ها و افسانه ها در کنار مردم عادی زندگی می‌کنند. مجموعه کمیک های Vertigo اعم از Fables بسیار فضای تاریکی دارند و همه چیز بی تعارف در این کمیک ها به تصویر کشیده می‌شود. دنیای این کمیک، آنقدر گسترده است که ساخت بازی بر اساس آن ریسک بزرگی محسوب می‌شود. چرا که به نمایش گذاشتن تمام جنبه های آن، در قالب یک بازی ویدیویی به هیچ عنوان کار راحتی نیست.

استودیو تل تیل در این بازی، تمرکز داستان را به سمت یک شخصیت می‌برد. بیگبی یا گرگ بد ماجرای شنل قرمزی، انتخاب بسیار مناسبی برای شخصیت اصلی این بازی می‌باشد. چرا که او یک کارآگاه است و آن ها در ساخت بازی های کارآگاهی سابقه درخشانی دارد.

سازندگان در ساخت این بازی، از تمام چالش های آن به خوبی برآمده اند و توانسته اند تمامی آن ها را حل کنند. این موضوع در طراحی روند داستان بازی و شخصیت پردازی ها به خوبی حس می‌شود. روایت داستان به گونه ای است که حتی برای خوانندگان کمیک نیز سورپرایز دارد و مدام ذهنتان را درگیر معماهای خود می‌کند. دنیای بازی بسیار جذاب طراحی شده است. از تم رنگی موجود در بازی گرفته تا گرافیک کمیک بوکی بازی که حس ورق زدن صفحات کمیک را القا می‌کند. تل تیل با خلق ورژن خود از دنیای این کمیک توانسته به خوبی ماهیت اصلی کمیک را حفظ کند. بسیاری از جنبه های تاریک داستان، در مکالمات بین کارکتر ها حس می‌شود. گاهی این مکالمات تا حدی عمیق می‌شوند که شما را به فکر راجع به جنبه های مختلف انسانی خود فرو می‌برند و این دقیقا همان کاری ست که مجموعه کمیک های Fables با شما می‌کند.

Tales From the Borderlands

محمد کیانی: Tales From the Borderlands در کنار فصل اول The Walking Dead و همچنین The Wolf Among Us، از بهترین آثار استدیو تل تیل گیمز از نگاه منتقدان به شمار می‌رود. داستان TFTB روایتگر افراد ساده‌ای است که خود را درگیر ماجرایی بزرگ می‌کنند و در نهایت نه تنها زندگی خود را تغییر می‌دهند، بلکه تاثیر قابل توجهی نیز بر زندگی همه اهالی پاندورا می‌گذارند. داستان بازی در طی ۵ اپیزود، اگرچه فراز و فرودهای خود را دارد و گاه وقایع اندکی سریع یا اندکی کند اتفاق می‌افتند و حتی در بازه‌ای تا اندکی کم فروغ و حوصله سربر می‌شوند، اما به طور کلی جذابیت خود را حفظ کرده و مخاطب را تا انتها به دنبال خود می‌کشند. به این مورد باید غیر قابل پیش بینی بودن بعضی از وقایع را نیز اضافه کرد که جذابیت داستان را افزایش داده است. نکته مثبت دیگر بازی شخصیت‌های اصلی هستند که عملکردی خاکستری در طی بازی دارند. شما با کاراکترها همراه نشده‌اید چون آن‌ها از ابتدا افراد خوبی هستند، بلکه صرفا با آن‌ها همراه می‌شوید و تلاش آن‌ها برای رسیدن به ثروت و قدرت بیشتر را شاهد هستید. هرچند این تلاش‌ها در نهایت نتایج مثبتی در پی دارند.

با وجود عملکرد خوب TFTB از نگاه منتقدان و همچنین اهمیت داستان آن برای دنیای بوردرلندز، این اثر نتوانست در زمینه فروش موفقیت خاصی را کسب کند و همین امر سبب شد تا تل تیل گیمز، قید ساخت ادامه‌ای برای آن را بزند. اکنون نیز که با تعطیلی این استدیو مواجه هستیم، برای سفری دوباره به دنیای بوردرلندز، باید منتظر بازی بعدی استدیو گیرباکس بمانیم.

پردیسی‌های عزیز به پایان Pardis Co-op این هفته رسیدیم. نظر شما در مورد شرکت دوست داشتنی تل تیل گیمز چیست؟ شما با کدام یک از بازی‌های این شرکت خاطرات بهتری دارید و آنرا زیباتر می‌دانید؟ منتظر نظرات شما هستیم 😉