نقد و بررسی بازی The Executioner
"به قلم علیرضا محزون"
این نقد براساس نسخه ارسالی سازندگان برای سایت پردیسگیم نوشته شده است.
معمولا قهرمانان بازیهای ویدئویی کسانی هستند که برای رسیدن به هدف والایی مانند نجات جان انسانها پای در یک مسیر دشوار میگذارند؛ در این مسیر، آنها چارهای جز نبرد با دشمنان و از بین بردن پلیدیها ندارند. سرانجام تلاشهای آنها نیز در اکثر موارد چیزی جز پیروزی خیر بر شر و بدست آوردن رستگاری نیست. در این میان شاید بتوان معدود بازیهایی را هم یافت که این روند را کاملا وارونه میکنند و قهرمانانشان را از دل سیاهیها بیرون میکشند. عنوان The Executioner تمام سعی خود را کرده است که در دستهی دوم جای بگیرد و با قرار دادن یک جلاد در مرکز بازی، شما را وادار به انجام کثیفترین کارهای ممکن کند. این بازی که توسط استودیوی روسی Lesser Evil Games در ژانر نقشآفرینی ساخته شده قرار است در سه قسمت عرضه شود که هماکنون اولین قسمت از آن در دسترس است.
داستان بازی شروع بسیار تلخ و آزاردهندهای دارد. جلاد بزرگ دربار به جرم خیانت به پادشاه دستگیر میشود و دادگاه پس از محاکمهاش، او را به اعدام محکوم میکند. از آن جایی که شغل جلادی موروثی است، حالا باید پسر جلاد جانشینش شود. هر چند این پسر در پذیرش یا عدم پذیرش این شغل کثیف دچار تردید است اما تهدیدهای پادشاه او را مجبور میکند تا سرانجام به این کار تن دهد. اکنون جلاد جدید دربار در اولین قدم خود، وظیفهی وحشتناکی بر عهده دارد: اعدام پدرش. آیا شما حاضر میشوید خود مرتکب این کار شوید یا آن را به دستیار پیرتان واگذار میکنید تا شاهد مرگ دردناک پدرتان باشید. پس از پشت سر گذاشتن این شروع تلخ، شما وارد دنیای عجیب بازی میشوید، جایی که اعدام و شکنجه کردن مجرمان از جمله وظایف روزانهتان است. علاوه بر این داستانهای متعددی نیز در دنیای بیرحم بازی انتظارتان را میکشد.
هدف سازندگان بازی از قرار دادن یک جلاد در مرکز قصه، بدون شک تنها متفاوت بودن و یا خلق یک تجربهی عجیب نیست؛ بلکه آنها قصد دارند تا هم وجهههای مختلف زندگی این جلاد را به نمایش بگذارند و هم از طرف دیگر انتقادهایی را متوجه سیستم حکومتی آن زمان کنند. یکی از واقعیتهای تلخ در بازی این است که هر متهم صرف نظر از این که مجرم باشد یا بیگناه سرانجام اعدام خواهد شد. حال وظیفهی جلاد این است که با شکنجه او را مجبور کند سند گناهکاری خود را امضا نماید، حتی اگر این امر مستلزم کور کردن یا قطع اعضای بدنش باشد و سپس در میدان شهر و در پیش چشم تماشاچیان به زندگیاش خاتمه دهد. اما این همهی ماجرا نیست و وجدان این جلاد گاهی بیدار شده و او را وامیدارد تا به جستجوی حقیقت برآید. برای مثال وقتی دختر یکی از قربانیان که به جرم دزدی توسط شما اعدام شده است به سراغتان میآید خیلی زود متوجه میشوید که یک انسان بیگناه را از زندگی محروم کردهاید و حالا این فرصت را دارید تا با پرده برداشتن از حقیقت کمی وجدان خود را آسوده کنید. در این مسیر خیلی زود متوجه نقش پادشاه، کلیسا و شاهزادگان و حتی خرافات در رنج و بدبختی مردم میشوید.
پیش از وارد شدن به جزئیات بازی و بررسی آنها باید نوک پیکان انتقاد را متوجه رویکرد سازندگان به مدیوم بازیهای ویدئویی کرد. این رویکرد به قدری اشتباه است که محصول نهایی را حتی به سختی میتوان یک بازی نامید. در واقع چیزی که ما در حال حاضر با آن روبهرو هستیم یک رمان قطور شامل جزئیات اتفاقات، دیالوگهای شخصیتها و حتی ریزترین رفتارهای آنهاست که صفحه به صفحه بر روی نمایشگر ظاهر میشوند و برای دنبال کردن داستان بازی چارهای جز خواندن آن وجود ندارد. صرفنظر از نظر این که خواندن یک کتاب داستان بر روی صفحهی نمایشگر کاری احمقانه و آزاردهنده است، نمیتوان دلیلی منطقی برای وجود آن در یک بازی پیدا کرد. چیزی که از یک بازی واقعی انتظار میرود این است که گیمر را تا حد ممکن در پیشبرد خود سهیم کند و اگر داستانی هم برای گفتن دارد در این خلال بیان نماید.
هر چند شاید بتوان در میان انبوه صفحاتی که یکی پس از دیگری در مقابلتان ظاهر میشوند لحظاتی یافت که تعامل با دنیای بازی ممکن میگردد، اما این لحظات آن قدر محدود هستند که تقریبا در مقابل وقتی که باید صرف خواندن شود هیچ به حساب میآیند. البته باید به این نکته اعتراف کرد که اکثر متنهایی موجود کیفیت خوبی دارند و اگر دقیق خوانده شوند در القای حس و حال شخصیتها و توصیف محیط موفق عمل میکنند، اما همان طور که گفته شد این متنها به دلیل قرار گرفتن در یک مدیوم اشتباه تمام ارزش خود را از دست دادهاند.
معدود لحظات تعامل گیمر با دنیای بازی در The Executioner یا همان گیمپلی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: انتخابهایی که بازی برای پیشبرد داستان در اختیارتان میگذارد، نبردهایی که گاه و بیگاه در آنها درگیر میشوید و در نهایت زمانهایی که به شکنجهی متهمان میپردازید.
انتخابهایی که بازی در اکثر موارد پیش رویتان قرار میدهد معمولا تاثیر اندکی بر چگونگی پیشرفت داستان در صفحات بعدی مانند دیالوگهای رد و بدل شده بین شخصیتها دارند، اما در مجموع تغییر قابل توجهی در روند کلی بازی ایجاد نمیکنند. در بعضی موارد حتی این انتخابها میتوانند منجر به تناقض در داستان بازی شوند. برای مثال، در یک مورد پس از فروش جسد یکی از مجرمان به یک پزشک برای انجام تحقیقات علمی، فردای آن روز دوباره این جسد در ازای یک خانه به دختر او واگذار شد! تعداد این تناقضات در بازی کم نیست و به روند منطقی آن ضربه میزنند. علاوه بر تغییرات جزئی در بازی، برخی از این انتخابها نیز به کسب تجربه، پول یا امتیازات خاص میانجامد. همهی اینها میتوانند برای بدست آوردن اسلحهها و ارتقای قابلیتها خرج شوند که بعدها در جریان مبارزات و شکنجهها به کار میآیند.
مبارزات بازی نیز از یک سیستم بسیار ساده استفاده میکند که تا حد زیادی بر پایهی شانس پیریزی شده است. در واقع شما در صورت برخورد با یکی از دشمنان چهار گزینه برای مبارزه با او در اختیار دارید که از مکالمه و راضی کردن او شروع میشود تا به شدیدترین برخورد یعنی مبارزه با اسلحه میرسد. در هر کدام از این گزینهها احتمال شکست یا پیروزی مشخص است و این اعداد نیز تحت تاثیر توع اسلحه و ویژگیهای بدست آمده توسط قهرمان بازی قرار دارند. بدون شک استفاده از این سیستم پیشپا افتاده نمیتواند به یکی از نقاط قوت بازی تبدیل شود. شاید استفاده از یک مکانیزم پیچیدهتر مانند سیستم مبارزات نوبتی به نبردهای جذابتر و عمیقتری میانجامید.
یکی از اصلیترین بخشهای گیمپلی لحظاتی است که بازی از شما میخواهد برای بدست آوردن اطلاعات از یک زندانی به سیاهچاله رفته و او را شکنجه کنید. مهمترین هدف این شکنجهها گرفتن اعتراف از متهم و وادار کردن او به قبول جرم است. علاوه بر این، شاید هدفهای فرعی مانند لو دادن همدستان نیز وجود داشته باشند. برای هر زندانی دو نوارِ میزان سلامت جسمی و روحی تعبیه شده است که برای اعتراف گرفتن هر دوی این نوارها باید کاهش پیدا کنند. حال شما باید با انتخاب درست شکنجهها و بدون کشتن یا دیوانه کردن متهم به این هدف دست یابید. صرفنظر از کلیت آزاردهندهی این بخش از بازی، شاید امتحان کردن انواع شکنجهها و تلاش برای رسیدن به وضعیت ایدهآل کمی چالشبرانگیز و سرگرمکننده باشد اما با تکرار به زودی لذت خود را از دست میدهد. در واقع سازندگان تلاشی نکردهاند تا در هر بار تکرار این بخش، شما را با چیز جدیدی مواجه سازند و یا حداقل با اضافه کردن مکانیزمهای پیچیدهتر آن را چالشبرانگیزتر کنند.
بازی در حال حاضر از برخی باگها و مشکلات رنج میبرد. یکی از مهمترین آنها عدم امکان سیو بازی در میانهی یک مرحله (یا روز) است. با توجه به طولانی بودن برخی از این مراحل، این مشکل گاهی بسیار آزاردهنده میشود. علاوه بر این، متنهایی که داستان بازی را روایت میکنند پر از ایرادهای ریز و درشت هستند که برای نمونه میتوان به وجود کاراکترهای اضافی در متنها، روسی بودن زبان برخی نوشتهها و عدم نمایش اعداد اشاره کرد. باگهای دیگری مانند عدم پرداخت پول با وجود فروش یک ابزار و درست عمل نکردن سیستم ارتقای مهارتها نیز گاهی گریبانگیر بازی میشوند.
بازبینی تصویری:
بیشتر وقت شما در بازی صرف خواندن متنهای بسیار طولانی میشود
انتخابهای شما تاثیرات کوچکی دارند و باعث تغییر روند کلی بازی نمیشوند
بخشهای مربوط به شکنجهی متهمان پس از مدت کوتاهی تکراری میشوند
سیستم مبارزات بازی بسیار ساده و کمعمق است
شاید بهترین و تاثیرگذارترین لحظهی بازی همین باشد!
نکات مثبت
ایدهی قرار دادن یک جلاد در مرکز بازی
پرداختن به وجوه مختلف زندگی یک جلاد و بیان برخی انتقادهای سیاسی و اجتماعی در خلال آن
کیفیت خوب متونی که داستان بازی را روایت میکنند
نکات منفی
بیشتر زمان بازی باید صرف خواندن متون طولانی شود
انتخابها تاثیر اندکی بر روند کلی بازی دارند
مبارزات ساده و کمعمق
بخشهای مربوط به شکنجهی متهمان خیلی زود تکراری میشود
عدم امکان سیو کردن در میانهی یک مرحله
باگهای متعدد
سخن آخر: The Executioner تلاش میکند تا با گذاشتن شما در نقش یک جلاد، داستانی تکاندهنده را روایت کند اما محصول نهایی را به سختی میتوان یک بازی نامید. زمانی در بازی که صرف خواندن متنهای طولانی می شود به مراتب بیشتر از لحظاتی هستند که شما واقعا با بازی تعامل پیدا میکنید. علاوه بر این، همین معدود المانهای گیمپلی نیز بسیار سطحی و پر از اشکال هستند.
Verdict
The Executioner tries to engage you in a shocking story but the final product can be barely called a game. The time spent on reading an endless text is much more than the time you really play the game. Besides, the few gameplay elements are shallow and buggy.
Final Score: 5 out of 10